من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

اولین واکسن بوسه کوچولو

سلام‌ دوستای گلم 

فدای محبت تک تکتون بشم که به فکر بوسه هستین و در مورد واکسن راهنماییم کردیم ، خیلی ممنونم

۵ روز از زدن واکسنش گذشته خداروشکر یکی از واکسناش گذشت دو ماه دیگه بازم واکسن داره.

پنجشنبه خواهرتبریزی اومد ار.دبیل پسرشو بذاره خونه بابا اینا ، جمعه قبل رفتنش زنگ زدم گفتم بیا کمک کن بوسه رو حموم کنیم شنبه واکسن داره ، همسر راضی نبود بیاد میگفت خودمون حمومش میکنیم اما چون هفته ی قبل خودمون دوتایی حمومش کردیم و بوسه خیلی اذیت شد و گریه کرد دیگه راضی نشدم این هفته هم خودمون حمومش کنیم ، همسر تازگیا یعنی از عید با خواهر تبریزی و شوهرش قهره همشم باهاشون لج میکنه حتی سر پسرشون عصبانی میشه و با بچه ۵ ساله لج میکنه خیلی ناراحتم از اینکارش اما کاری از دستم برنمیاد بلاخره گفت اگه خواهرت بیاد اینجا من خونه نمی مونم میرم بیرون که رفت خواهرم‌اومد بوسه رو خیلی خوب حموم کرد فقط لحظه آخر موقع ریختن آب روی سرش که من آبو میریختم آب رفت تو دهنش یکم گریه کرد، بوسه رو توی خونه داخل لگن بچه ، حموم میکنیم حموم سرده و خطرناکه از یه طرفم ابش زود زود سردوگرم میشه ، 

خواهرم لباسای بوسه رو پوشوند یکم نشست یه چایی خورد پسرشم برداشت رفت خونه مامان اینا ، ۵۰ تومنم برای ماهگرد بوسه داد گفت میخواستم براش جوراب و موگیر بگیرم اما گفتم شاید جوراب و موگیر زیاد داشته باشه خودتون یه چیزی بگیرین براش ، ماه قبل که مامان و آبجیا به بوسه کادو دادن و خواهرتبریزی نداد همسر سر کادو ندادن اون کلی باهام دعوا کرد شاید اون موقع خواهرم پول دستش نبود که به دخترم کادو بده چرا باید از اطرافیان توقع بیجا داشته باشیم مگه خواهر مادر خودش چی دادن به دخترم، 

درسته من این روزا یکم حساس شدم  و زود ناراحت میشم اما همسرهم خیلی اذیتم میکنه و دلمو میشکنه .

شب با استرس خوابیدم که فردا واکسن بوسه چطورمیشه خیلی نگران بودم شنبه صبح ۹ بیدارشدم بوسه رو بیدار کردم بهش شیر دادم پوشکشو عوض کردم تا از خونه بریم بیرون ۱۰ شد ، تو بهداشت یه خانم باردار قبل مابود که کارمند بهداشت گفت شما تو سالن منتظر بمونین صداتون کنم ، کار اون خانم حدود نیم ساعت طول کشید بوسه هم تو بغلم خوابید ، خانمه صدامون کرد رفتیم اول قد و وزن بوسه رو گرفت که قدش ۵۷ و وزنش ۵۳۰۰ گرم بود گفت کاملا نرماله ، بهش ۲ تا هم مولتی ویتامین داد گفت ماه سوم دیگه نیارینش ماه چهارم بیایین که واکسن هم داره ، منم وزن کرد گفت هم اضافه وزن داری هم چاقی شکم داری ، وزنم ۷۱ هستش ، میدونم وزنم زیاده خودمم ناراحتم اما به خاطر بوسه که اگه خوب نخورم شیرم قطع میشه مجبورم اضافه وزنو تحمل کنم تا حداقل بوسه به غذا خوردن بیفته،

بعد گفت برین اتاق ۲ خانم اصغرزاده واکسن رو بزنه ، رفتیم اتاق ۲ نبود چند دقیقه بعد اومد یه خانم مسن و خوش اخلاق بود البته مهرماه هم واکسن آنفولانزای خودمو  هم ایشون زده بودن.

موقع گرفتن قد بوسه خوشبختانه بیدار شد اما یکم خواب و بیدار بود وقتی بردیم برای واکسن و گذاشتمش روی تخت کاملا بیدار شد ، اول دو قطره مایع صورتی تو دهنش ریخت که فکر کنم قطره فلج اطفال بود ، بعد خواست واکسنو بزنه که من از اتاق رفتم بیرون به همسر گفتم بره پای بوسه بگیره ، خانمه وقتی دید منو همسر بیرونیم به بوسه گفت عه همه فرار کردن من و تو رو تنها گذاشتن ، من واقعا دل گرفتن پای بوسه رو نداشتم ، همسر رفت پاشو گرفت آمپولو که خانمه زد بوسه گریه کرد دلم براش کباب شد ، رفتم بغلش کردم یه چند ثانیه گریه کرد آروم شد ، ساعت ۱۱ بود که واکسنو زد بعد گفت به محض رسیدن به خونه ۲ برابر وزنش بهش قطره استامینوفن بدین ، روز اول کمپرس سرد بذارین روز دوم کمپرس گرم بذارین که کاش به حرفش گوش نمیدادم و کمپرس نمیکردم چون کمپرس سرد باعث شد پاش شدیدا تورم کنه سفت بشه البته وقتی اومدیم خونه مامان گفت که کمپرس نذارین اما همسر به حرفش گوش نداد کلا همسر با خانواده ی من لج میکنه هر چی اونا بگن برعکسشو انجام میده اما نتیجه ی لج کردن همسر اذیت شدن بوسه بود

اومدیم بیرون ، بوسه کاملا آروم بود ، وسایل خودم و بوسه رو برداشته بودم که بریم خونه بابا اینا چون گفتم دیگه با اینکه مامان و بابا کمک کن نیستن اما بوسه اونا رو دوست داره تو بغلشون و خونه شون خیلی آرومه ، 

همسر کمک کرد رفتم اونجا ، بهش قطره رو دادیم ، کمپرس رو هم از ساعت ۱۱ونیم شروع کردم ، چون گفته بود یک ساعت یکبار ۵ دقیقه کمپرس بذارین،

اولش حالش خوب بود ، ساعت ۳ برای بار دوم قطره رو دادم 

همسر ناهار خورد ، مامان ماهی پلو پخته بود یکم استراحت کرد رفت سرکار ،

حدود ساعت ۴ بوسه شروع کرد ، خیلی بد و با سوز گریه میکرد ، خیلی دلم براش میسوخت و هیچکاری جز گردونش نمیتونستم انجام بدم ، تو این ۲ ماه اولین بار بود اونجوری گریه میکرد بلاخره بعد حدود ۴۰ دقیقه خسته شد و خوابید ،

تا شب که زود زود با تب سنج دیجیتال دمای بدنشو کنترل میکردم ، 

دمای بدنش تا ۳۷ و نیم بالا رفت  اما خداروشکر به ۳۸ نرسید ، چون تو بهداشت گفتن اگه به ۳۸ ونیم ۳۸ رسید زود ببرینش درمانگاه ، 

برای شام مامان کباب تابه ای پخته بود اما من چون به گوشت گاو گوساله آلرژی دارم برای من ۲ سیخ کباب گوسفندی درست کرد،

شب بازم بوسه حدود نیم ساعت یکریز گریه کرد تا بلاخره اروم شد ، از یه طرفم همسر واقعا روی اعصابم بود هر دفعه یه چیز حرص درآر میگفت مثلا میگفت بچه گرسنه نیست تو داری بهش به زور شیر میدی و.... یا میگفت حالا که تو بغلت اروم شده و خوابیده بذار همونجا بخوابه نذار سرجاش یه شبه دیگه تا صبح اینجوری نگهشدار

خونه مامان اینا همیشه سرده مخصوصا اتاق پشتی شون که ما اونجا بودیم دیگه خیلی سرده و اصلا گرم نمیشه 

تو بهداشت هم گفتن برای اینکه بوسه تب نکنه لباس نازک بپوشونیمش و جوراب نپوشه و روشم موقع خوابیدن نپوشونیم ،

تا ساعت ۴ صبح بوسه اصلا نخوابید یا ناله میکرد یا گریه از یه طرفم بس که سردش بود از سرما میلرزید ، دیگه همسر ساعت ۴ گفت از سرما نمیتونه بخوابه یه چیزی روش بکشیم ، قنداق فرنگیش که باز بود رو انداختم روش ، بچه م خوابید ، ساعت ۷ بیدار شد ، قطره شو دادم پوشکشو عوض کردم دوباره تا ۱۱ خوابید ، منم دیگه خیالم راحت شد که شب اول و سخت واکسنش گذشته باهاش تا ۱۱ خوابیدم ،

روز دوم کمپرس گرم رو شروع کردم اما بعد هر بار حوله گرم گذاشتن بوسه بدجور گریه میکرد،

برای ناهار مامان چلوگوشت پخته بود ، 

بعد رفتن همسر سرکار بازم حدود ساعت ۴ بوسه شروع به گریه کرد اصلا باور نمیکردم حدود یکساعت بکوب گریه کرد، بازم از شدت خستگی خوابش برد ،

برای شام هم اونجا بودیم که مامان رفت نون بربری تازه گرفت  با تخم مرغ نیمرو خوردیم حدود ساعت ۱۰ شب اومدیم خونه خودمون ،

مثل شب قبل بازم از حدود ساعت ۱۲ شروع به گریه کرد ، تا بلاخره خوابید

روز سوم حالش خوب بود فقط بعد ازظهر یکم بیقراری کرد بهش قطره دادم آروم شد و اون آخرین باری بود که بهش استامینوفن میدادم .

اما پاش شدیدا متورم و سفت  شده که هنوزم رفع نشده

که همه میگن کمپرسا باعث این شدت از تورم و سفتی شدن دیگه برای  واکسن ۴ ماهگیش اینکارو نمیکنم.

هر ۳ تا خواهرام هر چند ساعت یکبار زنگ میزدن حال بوسه رو میپرسیدن و نگرانش بودن اما خواهر و مادر همسر با اینکه گفته بود بوسه شنبه واکسن داره حتی یکبارم حالشو نپرسیدن .

++ دوستان این پست رو چند روز پیش نوشتم اما تازه کاملش کردم 

++++ از بابت کامنتای خیلی خوب و قشنگتون خیلی ممنونم سعی میکنم خیلی زود به همشون جواب بدم ، دیگه خودتون میدونید با بچه کوچیک وقت گذاشتن برای کارای به غیر بچه چقدر سخته 

باور کنید هر روز حدود ساعت ۱۲ صبحونه میخورم بس که فرصت نمیکنم حتی یه صبحونه بخورم.

بازم خداروهزاران مرتبه شکر .....


واکسن ۲ ماهگی بوسه خانم

سلام دوستان 

خوبین؟

فردا وقته واکسن دو ماهگی بوسه ست

خیلی استرس دارم ، خدا خودش به خیر بگذرونه ، 

دعا کنین انشالله بچه ام خیلی اذیت نشه

احتمالا بعد زدن واکسن برم خونه مامانم اینا ، 

واقعیتش مامان و بابام زیاد اهل کمک کردن نیستن اما بوسه اونا رو دوست داره و تو خونه شون و بغل مامان وبابا خیلی آرومه به خاطر همین میخوام برم که شاید اگه پیش اونا باشه زیاد اذیت نشه.

خدایاشکرت...

خواب عمیق بوسه کوچولو

سلام دوستان

خوبین؟

امروز روز خوبی نداشتم خیلی گریه کردم شاید به نظر خیلی مسخره بیاد اما من خیلی نگران بودم

دیشب بوسه حدود ۲ ونیم به زور خوابید از ساعت ۹ شب اصلا نخوابیده بود تا اینکه  ساعت ۱۲ خوابش می اومد بردم بخوابونمش ۱۰ -۱۵ دقیقه میخوابید بیدار میشد گریه میکرد اونم گریه ی سوزدار ، پوشکشو عوض میکردم ، بهش شیر میدادم بازم میخوبید ، زود بیدار میشد ، بهش شربت کولیف هم دادم چند دقیقه اروم شد بازم شروع به گریه کرد ، بلاخره حدود ۲ ونیم خوابید تا صبح که اصلا بیدار نشد ، ساعت ۹ رو گذشته بود بیدار شد ، خیلی خواب الود بودبرای اولین بار حدود ۷ ساعت پیوسته خوابیده بود ، تو نت نوشته بود نوزاد نباید بیشتر از ۵ ساعت پیوسته بخوابه باید بیدار شه شیر بخوره چون احتمال اینکه از گشنگی تو خواب غش کنه هست ، بلاخره صبح بعد شیر و پوشک تا ساعت ۱۲ ونیم خوابید ، از پوشکش صدا اومد فهمیدم خرابکاری کرده به زور بیدارش کردم پوشکشو عوض کردم ، خیلی کم شیر خورد بازم خوابید ، حدود ساعت ۳ بود که نگرانش شدم آخه اصلا سابقه نداشت اینجوری بخوابه از شدت ناراحتی و نگرانی همش گریه میکردم ، با همسر خیلی تلاش کردیم بیدارش کنیم اما بیدار نشد ، همسر خیلی سعی کرد که ارومم کنه میگفت طبیعیه نگران نباش بیا ماهم کنارش بخوابیم اما معلوم بود خودشم نگرانه ، انگشتشو میداد دست بوسه ببینه فشار میده یا نه! ، برای بوسه نبات داغ درست کردم گفتم شاید یه چیز شیرین باعث بیدار شدنش بشه با قاشق چایخوری چند بار نبات داغ ریختم تو دهنش اما بیدار نشد ، 

به یکی از دوستان وبلاگی سابق که الان کانال مینویسه (سرمه جون)  تو اینستاگرام پیام دادم گفتم بوسه بیدار نمیشه گفت نگران نباش احتمالا خیلی خسته ست دلش میخواد بخوابه ، قلقلکش بدین بیدار شه ،  متاسفانه با قلقلک هم بیدار نشد اما یکم حرفای سرمه جون آرومم کرد، 

همسر رفت سر کار ساعت ۴ بوسه با گریه ی شبیه جیغ بیدار شد ، اینقدر خوشحال شدم اندازه نداشت بهش شیر دادم ، خیلی گشنه ش بود خوب میک میزد ، تو چشماش که نگاه میکردم انگار دنیا رو دوباره بهم داده بودن خیلی خیلی خوشحال شدم ، شیر خورد پوشکشو عوض کردم دوباره خوابید ، ایندفه نگران نشدم فهمیدم که واقعا خسته ست بچه ام 

یه چیز در مورد پوشک عوض کردن بوسه بگم ، بوسه خیلی  ببخشید وقتی  پی پی میکنه بیدار میشه و گریه میکنه ، که این  بارِ اول پی پیش هست ،  از پوشک کثیف بدش میاد باید زود بازش کنم ، میبرم میشورمش میارم میذارم روی تشک تعویض زیرشم دستمال کهنه ای میذارم که ۲ یا ۳ بار هم اونجا پی پی میکنه هربار که پی پی میکنه دستمالو عوض میکنم ، احتمالا اون وسطا جیش هم بکنه ، 

هر روز چند تا کهنه میشورم براش مثل قدیما 

وقتی کارش تموم میشه قیافه ش شادو خوشحال میشه دیگه زور نمیزنه ، وقتی پوشک پی پی میکنه گریه میکنه رنگ پوستش قرمز میشه اما روی دستمال خیلی راحت کارشو میکنه که منم دلم نمیاد دوباره پوشکش کنم تا اذیت بشه،

در کل خیلی براش پوشک عوض میکنم دلم نمیاد تو جیش و پی پی بمونه بچه ام ، روزی ۱۰ _۱۱ تا پوشک براش میبندم ، میدونم خیلی گرون شده خودمون وضعیت مالی مون زیاد خوب نیست اما نمیتونم به خاطر پول بچه رو اذیت کنم.

دیگه تا شب همش خوابید ، حدود ساعت ۱۰ بیدار شد تا تا ساعت ۲ شب بیدار بود اما دیگه مثل سه شب قبل که بدجور قبل خواب گریه میکرد ، گریه نکرد ، خداروشکر خیلی خوب و اروم خوابید .

خدایا شکرت.....


بوسه کوچولوی مامان

سلام دوستان خوبین؟

کامنتای پستای قبلی رو تائید کردم ، ببخشید دیر شد

امروز بوسه کوچولو برای اولین بار تو این ۵۴ روز خیلی اذیت شد ، همش گریه میکرد و بی قرار بود .

دیشب رفتیم خونه دوست همسر که یک ماه بعد من قرار بود پسرش به دنیا بیاد ۲۰ آذر گل پسرشون به دنیا اومده بود ، حدود ساعت ۱۰ ونیم رسیدیم خونه شون واقعیتش زودتر میخواستیم بریم اما لحظه ی آخر که میخواستیم از در بریم بیرون بوسه کارخرابی کرد برگشتم تعویضش کردم زمان برد ، 

دیگه اونجا زیاد نشستیم چون خیلی وقته جایی نمیریم مثل آدم‌ندیده ها وقتی جایی میریم دلمون نمیاد بلند شیم ، حدود ساعت ۲ بلند شدیم ، تو راه بوسه گشنه ش شد بهش شیر دادم اما چون سینه مو ول نمیکرد مجبور شدیم تو ماشین دور بزنیم هر موقع سیر شد و ولش کرد برگردیم خونه ،

برگشتیم خونه چون شام نخورده بودیم همسر برای شاممون میگو درست کرد ،‌ بوسه هم تا ما نخوابیم نمیخوابه ، تا بخوابیم شد ۳ ونیم ،بوسه تا صبح بیدار نشد ، حدود ۹ ونیم بیدارشد بهش شیر دادم دوباره خوابید ، تقریبا از بدو تولدش موقع جیش کردن چشماش قرمز و خیس میشه ، منم خیلی نگرانشم 

چند بار خواستیم ببریمش دکتر اما از ترس اینکه بفرستنش برای آزمایش خون دلم نیومد بریم دکتر ، بلاخره امروز تصمیم گرفتیم که حتما ببریمش متخصص اطفال ، از روز تولدش که متخصص اطفال تو بیمارستان ویزیتش کرده تا الان نبرده بودیمش پیش متخصص یه بار که دل درد شدیدی داشت بردیم پزشک عمومی بهداشت ویزیتش کرد ، 

ساعت ۱۰ همسر زنگ زد که متخصص اطفال امروز هست بوسه رو آماده کن بیام ببرمتون ، زود پوشک بوسه رو عوض کردم ، لباساشو پوشوندم خودمم آماده شدم همسر اومد بالا کمک کرد بریم تو ماشین ، (میدونین دیگه خونه ی ما طبفه ی سوم بدون آسانسوره ) 

دکتر که خانم بود حدود ۱۱ ونیم اومد تا اون موقع من رفتم تو اتاق شیردهی منتظر موندم چون هم کسی نبود هم گرمتر بود یه باره م به بوسه شیر دادم ، دکتر معاینه ش کرد مشکلش رو هم‌که جیش کردنش بود هم پی پی ایش به شکل کف بودو موقع پی پی  کردن گریه میکنه رو گفتیم ، وزنش کرد ، باگوشی به صدای قلبش و ریه ش گوش کرد

براش آزمایش مدفوع و ادرار نوشت گفت نتیجه رو بیارین ببینیم مشکلش چیه !! اما گفت احتمال قوی کولیک داده چون شکمشم سفته

رفتیم آزمایشگاه همسر ظرفای نمونه گیری رو گرفت ، اومدیم خونه خیلی گشنه مون بود چون صبحونه نخورده بودیم 

همسر برای من کشمش _گردو_ خرمای تفت داده شده آماده کرد تو اون فاصله پوشک بوسه رو باز کردم شستم و خشکش کردم گذاشتم روی تشک تعویض زیر خودشم دستمال سفید انداختم

کیسه جمع آوری ادرار رو بهش چسبوندم منتظر موندم جیش کنه 

همیشه تا بازش میکنم یا جیش میکنه یا پی پی اما اینبار هیچکدومو نکرد ، خیلی منتظر موندم تا پی پی کرد  با دره قوطی که کاردک مانند بود جمع کردم ریختم تو ظرف منتظر جیش بودم که نمی اومد همونجور با تشک تعویض برداشتم بغلم بهش شیر بدم که جیش هم کرد

همسر بعد آماده کردن صبحونه برای من رفته بود حموم ، دندونش درد میکرد ، همسر میگه من هر وقت دندونم درد میکنه میرم حموم زود خوب میشه ،

وقتی اومد دید نمونه ها اماده ست خوشحال شد ، لباس پوشید رفت آزمایشگاه تا تحویلشون بده چون گفته بودن حداکثر ۱ ساعت بعد از جمع اوری نمونه باید تحویلش بدین.

بعد رفتن همسر من درگیر عوض کردن لباس ، پوشک گرفتن و شیر دادن به بوسه بودم ، خونه هم بدجور بهم ریخته بود چون از دیشب لباسای بوسه و سایل خودمون روی زمین و مبلا بود.

آیفونو زدن فکر کردم همسره اما خواهر کوچیکه با دخترش بود ، 

۲ تا خواهر شوهراش و مادرشوهر برای به دنیا اومدن بوسه کادو فرستاده بودن ،

مادرشوهرش ۱۰۰ تومن فرستاده بود ، خواهرشوهراشم لباس فرستاده بودن ، که هیچکدوم اندازه ش نشد یکی بزرگ بود یکی هم کوچیک ، کوچیکه رو برد بده بهشون عوض کنن، شب بهشون زنگ زدم تشکر کردم،  

کاش این رسم کادوی لباس دادن به بچه جمع بشه حداقل اگه میخوان پول ندن و کادو بدن اسباب بازی بگیرن ،

 اولا اون لباسی که طرف میره برای کادو بگیره یه لباس ارزونه که احتمال قوی دوخت و سایزش استاندارد نیست ، دوما شاید اونی که براش کادوی لباس بردی اصلا از اونجور مدل لباسا خوشش نمیاد برای بچه ش بپوشه ،

من برای بچه ی هردوی اینا پول برده بودم که با سلیقه خودشون هرچی خواستن بخرن اما اینا دو دست لباس ارزون بی کیفیت فرستادن که فقط برای توی خونه خوبه که اونم سایزشون نرمال نیست ، قد بلوزه خیلی بلنده و بزرگه  اما شلواره خیلی کوچیکه یعنی نمیشه دوتا رو باهم ست پوشوند یکیش برای ۲ ماهگی خوبه یکیش برای ۶ ماهگی،

خواهر کوچیکه پیش بوسه موند برای ناهار برنج گذاشتم که همسر رسید ، ماهی رو توی تستر گذاشت ، خواهرکوچیکه رفت خونه مامان ناهار اونجا بودن

بوسه یکم بیقرار بود نشد من ناهار بخورم ، حدود ساعت ۳ چند دقیقه خوابید که اون موقع ناهارمو که کاملا سرد شده بود خوردم ،

همسر حدود ۴ رفت ، قرار بود منم برم خونه بابا اینا اما بوسه خیلی بی تابی میکرد اصلا اروم نمیشد دیگه نرفتم،

از ساعت ۴و نیم تا ۶ به کوب بچم یا گریه میکرد یا ناله مبکرد مطمئن بودم یه مشکلی دارم اما نمیدونم مشکلش چی بود ، حدود ۵ ونیم بهش قطره کولیف دادم ، بعد اون بوسه کارخرابی کرد ، کم کم اروم شد ، تو بغلم به شکل ایستاده به طرف بیرون خوابید ، 

خیلی دلم براش سوخت ، بدجوری با سوز و ناله گریه میکرد منم هیچکاری از دستم برنمی اومد ، 

همون حدود ساعت ۴ ونیم به مامانم زنگ زدم گفتم بوسه حالش خوب نیست نمیتونم بیام ، اما نیومد ببینه که چشه چرا بی تابی میکنه یا بهم کمک کنه ، حدود ساعت ۸ زنگ زد چطور شد، بچه خوبه؟ 

وقتی میبینم مادرای همه چطور تو بچه داری به دختراشون کمک‌میکنن اما مامان من اصلا کمک نمیکنه ناراحت میشم ، درسته سنم زیاده و ۳۵ سالمه اما تجربه بچه داری که تا الان نداشتم ، یاد روزای اول زایمانم که میفتم گریه م میگیره چقدر بوسه رو با بی تجربگیم اذیت کردم کسی هم نبود که بگه این کارت اشتباهه ، مامان همش یه جوری برخورد میکنه که خودم باعث میشم بچه ام اذیت بشه ، میگه تقصیر خودته بوسه اذیت شده الکی بچه سالمو بردی دکتر معلومه اینجوری میشه ، 

واقعا نمیدونم بهش چی بگم راهنمایی نمیکنه هیچ با حرفاش آزار هم میده ،

بیچاره بوسه بس که بعد ازظهر اذیت شده بود شبم که کم خوابیده بود تا ساعت ۹ نیم خوابید ، همسر جواب آزمایشش رو گرفته بود ، عکس آزمایش رو تو اینستاگرام من به یه دکتر ارولوژیست فرستادم همسر هم برای بردار زنعموش که صاحب همین آزمایشگاهه فرستاد هردوشون گفتن سالمه و هیچ مشکلی نداره رو خداروشکر ، دیگه جوابشو نمیبریم به دکتر نشون بدیم ، چون همسر باید از مغازه بزنه بره که اونم پدرشوهر ناراحت میشه،

همسر موقع اومدن برای شام آش دوغ گرفته بود من یه پیاله خوردم با بقیه ناهار ظهرمون ،

بعد شام هم چایی با کیک خیس که همسر جمعه پخته بود خوردم ،

یکم ماسترشف رو نگاه کردم که فینالشه فردا تموم میشه از هفته ی بعد سوروایور شروع میشه ، باز بوسه بیقراری میکرد تلوزیونو خاموش کردم ، حدود ساعت ۲ ونیم به زور خوابید ، 

موقعی که بوسه بیقراری میکرد و من داشتم تو سالن میگردوندمش همسر اومد که بچه رو بده من بگردونمش منم ندادم گفتم بغل تو  آروم نمیشه بذار خودم آرومش کنم که سر اون دعوامون شد ، 

واقعا هم بوسه با همسر راحت نیست ، بیشتر از چند دقیقه بغل اون نمی مونه زود گریه میکنه . 

این روزا از دست همسر و گیر دادناش سر بوسه خیلی ناراحتم ، خونه مون خیلی انرژی منفی داره چون همش سر چیزای بیخود دعوامون میشه همسر به همه چی گیر میده مثلا بهش شیر میدم‌میگه داری به زور به بچه شیر میدی اذیت میشه ، درحالیکه اصلا اینکارو نمیکنم یا گیر میده زود زود ناخناتو بگیر بچه رو اذیت میکنی ، آخه نمیشه که ۲ روز یکبار ناخن گرفت باید دربیاد بگیرم یا نه ! یا وقتی خونه ست میگه من خودم باید بچه رو بشورم ، بیچاره بچه رو یک ربع میگیره زیر آب که بذار تمیز بشه اینقد بچه اذیت میشه وقتی‌هم  حرف میزنم‌کولی بازی درمیاره و دادوبیداد میکنه که تو میخوایی بچه مو از من دور کنی نمیخوایی من به بچه ام دست بزنم و از اینجور حرفای بیخود....


خدایاشکرت.....

۹۹/۱۰/۱۳

 

روزها با پرنسس خانم

سلام دوستای گلم 

خوبین؟ خیلی ممنونم که برام کامنت میذارین و ابراز لطف و محبت میکنین  ، خیلی دوستتون دارم و منت دارتون هستم ،

شرمنده که کامنتای پستای قبلی رو جواب ندادم ، سعی میکنم به زودی جواب بدم ،

خداروشکر منو تا.نسوجون خوبیم ، روزا با پرنسسم به سرعت و شیرین میگذره ،

روزای اول خیلی بهم سخت میگذشت ، 

بی تجربه بودم ، 

کمک نداشتم ،

 تا.نسو خودش با شرایط جدید سازگار نبود ،

 خیلی اذیت شدیم اما خداروهزار مرتبه شکر الان سررشته کارای بچه داری دستم اومده ، واقعا فکر نمیکردم بچه داری اینقدر سخت و پرمسئولیت باشه ، وقتی تا.نسو گریه میکنه دنیا رو سرم خراب میشه ، خدا میدونه چقدر دلم براش میسوزه ،

متاسفانه تو این روزا چند بار سوتی بزرگ دادم که منجر به آزار و اذیت تا.نسو شد و عذاب وجدان هنوزم ولم نمیکنه ، روزای اول که بوسه خانم ( اگه اجازه بدین به جای تا.نسو بوسه بنویسم چون تا.نسو اسم خاصیه میترسم کسی از اقوام  تو گوگل سرچ کنه و پیجمو پیدا کنه ) به دنیا اومده بود خواهردومی گفت بعد از هربار تعویض پوشک به بوسه پماد سوختگی بزن منم چندبار زدم اما از اونجایی که همسر کلا تو کارای بچه داری خیلی دخالت میکنه گفت نزن بچه که مشکلی نداره از یه طرفم ما پوشکو زود زود تعویض میکنیم لازم نیست پماد بزنی ، دیگه ۵_۶ روز گذشت ، میدیدم گاهاً بوسه بدجور گریه میکنه اما فکر نمیکردم سوخته باشه یه بار کشاله ی رانشو باز کردم دیدم ای وای برمن بدجور سوخته ،  البته من چون تا حالا سوختگی بچه ندیده بودم چند روز قبلش دیدم قرمز شده فکر کردم طبیعیه اصلا به ذهنم خطور نکرد سوختگی باشه، خیلی ناراحت شدم اینقدر از خودم بدم اومد که اندازه نداره ، بیچاره رو چند روز با ندانم کاری سوزونده بودم ، اولش پماد کالاندولا زدیم اثر نکرد ، پماد زینک اکساید زدیم یواش یواش بهتر شد ،

خاله کوچیکه بهم گفته بود پماد ان ان هم خیلی خوبه ۲ روز از اون استفاده کردیم بوسه سر اونم خیلی گریه کرد و اذیت شد فکر کنم بهش نساخت ، الان فقط زینک.اکساید فیروز میزنم .

+

+برای بوسه تخت کنار مادر و گهواره نگرفتیم همه میگفتن استفاده موقتیه و پول بیخود میدی بهش نخری بهتره منم متاسفانه با حرف اطرافیان نخریدم که ای کاش حتما میگرفتم ، 

چون بوسه به جز تخت خواب برای ۶ ماه بعد که بعدا هم نوجوان میشه هیچ وسیله ی خوابی نداره ، روزا که میخواد بخوابه توی کریر لحاف گذاشتم میذارم توی اون میخوابه ، کریر رو هم روی مبل سه نفره میذارم ، یه بار داشتم ناهار میذاشتم بوسه هم بیدار بود داشت سکسکه میکرد ، هر چند دقیقه یه بار از آشپزخونه بهش نگاه میکردم صداشم که می اومد خیالم راحت بود که حالش خوبه ، یهو دیدم صدای بوسه قطع شد ، نگاه کردم دیدم توی کریر نیست خدا میدونه خودمو چطوری رسوندم تو سالن که ببینم بوسه کجاست ، اومدم دیدم اینقد تکون خورده و دست و پا زده  از توی کریر افتاده روی مبل ، سکسکه ش هم قطع شده بود ، داشت اینور اون ورو نگاه میکرد ، ۲۸ روزه بود که این اتفاق افتاد، خیلی از بی فکری خودم ناراحت شدم و گریه کردم همش میگفتم خدا منو بکشه که حواسم بهت نبود اگه از توی کریر به جای مبل می افتاد کف سالن چیکار میکردم ، خدا خیلی باهامون بود که چیزی نشد ، الانم یادم می افته بغض میکنم .

++  آخرین وزن بارداریم ۸۲ کیلو بود که ۲۰ روز بعد از زایمان رفتم خونه بابا اینا ، اونجا خودمو وزن کردم دیدم شدم ۷۰ کیلو ، ۱۲ کیلو کم کرده بودم ، خیلی خوشحال شدم گفتم ۷ کیلو مونده تا به وزن قبل بارداری برسم روز بعدش غذامو کم کردم ، از صبح تا شب خیلی کم آب و غذا خوردم با خودم گفتم نهایت تا یک ماه اینم ۷ کیلو رو هم کم میکنم اصلا به ذهنم نرسید که وقتی من چیزی نخورم شیرهم نمیاد که بچه بخوره 

از یه طرفم آبنبات نعنایی داشتیم که باهاش چای سبز با عصاره نعناع میخوردم و برای اینکه بوسه نفخ نکنه عرق نعناع هم میخوردم غافل از اینکه نعناع شیرو رو کم و به مرور قطع میکنه ، اون شب از ساعت ۱۰ شب به بعد سینه هام کاملا خالی شدن ، بیچاره بوسه هی میک میزد خسته میشد یه ۱۰ دقیقه میخوابید دوباره گرسنه بیدار میشد ، صدای گریه ش برا ی گرسنگی رو میشناسم  یه مدل خاصیه ، تا ۱ شب این روال خوابیدن و میک زدن ادامه داشت تا اینکه بلاخره گرسنه به زور خوابید تا حدود ۳ شب .

 منم از وقتی فهمیدم شیرم قطع شده کلی مایعات و غذا خوردم که دیگه ۳ شب شیر داشتم ، میخواستم به بوسه چند قاشق نبات داغ بدم که متاسفانه بازم از اونجایی که همسر خیلی تو بچه داری دخالت میکنه نذاشت بدم گفت بچه عادت میکنه بد عادتش نکن ، 

یه نوزاد ۲۱ روزه رو به زور گرسنه خوابوندم ، عذاب وجدانش همیشه باهام میمونه .

+

+++ روز ۱۷ ام تولد  بوسه چیزای نفاخ خیلی خورده بودم ، پاستا پنه ، موز و .. از یک شب تا ۱۱ ظهر روز بعد بوسه یه ربع میخوابید بیدار میشد خیلی ببخشید با جیغو داد بادشکم میداد یکم آروم میشد دوباره تکرار میشد یعنی ۱۲ ساعت تمام بچه ام عذاب کشید ، دیگه ۱۱ ظهر به همسر زنگ زدم گفتم بیا ببریمش دکتر ببینیم چرا اینجوری عذاب میکشه که دکتر گفت نفخ شدید کرده یه شربت گریپ میکسچر داد با قطره ی کولیف که تا بیاییم خونه تو ماشین بهش شیر دادم خوابید تو خونه هم خوب خوابید دیگه بهش شربت ندادیم چون نفخش رفع شده بود ،

چندتا مورد دیگه هم پیش اومده که هربار به خودم لعنت فرستادم که چرا من از بچه داری هیچی نمیدونم چرا باید  این خطاها رو داشته باشم ، 



+×+×+×اولین ماهگرد بوسه رو که ۲۰ آذر میشد خونه مامان اینا گرفتیم ،

روز ۲۴ ام تولدش به آبجی بزرگه و‌ کوچیکه گفتم بیان بوسه رو حموم کنیم  ، مامان هم آخرای حموم کردنش اومد به آبجی اصرار کرد که برای شام برن خونا اونا که آبجی راضی نشد میون حرفا من گفتم هفته بعد پنجشنبه ۲۰ ام اولین ماهگرده بوسه ست که مامان گفت پس هفته بعد همتون ببایین خونه ما که برای بوسه هم ماهگرد بگیریم ، خواهر دومی هم همون روز اومد برای بر دن دانیال که خوب شد همه دور هم جمع شدیم ، مامان و خواهرکوچیکه هرکدوم برای بوسه عروسک پولیشی بیخطر گرفته بود ، مال مامان اسب فانتزی صورتیه مامان خواهرکوچیکه یه جوجه زرد فانتزیه 

شب یلدا خونه بابا اینا بودیم اصلا دلم نمیخواست برم خونه مادرشوهر چون از روز دوم زایمانم به بعد فقط یکبار روز ۱۷ تولد  بوسه با دختراش اومدن دیدنمون ، اون وقتی میخواد به من و دخترم کم محلی کنه چرا من باید بیفتم دنبالشون ، 

شب یلداهم خوش گذشت ، آبجی بزرگه برای بوسه لباس سرهمی خوشگل خریده بود . خواهر کوچیکه هم یه کبف پول دخترونه طرح جغد گرفته بد توشم ۲۰ تومن پول گذاشته بود .


۶ دی تولد همسر بود ، دلم میخواست براش یه هدیه ی خوب بخرم بعد با خودم گفتم تابستون بیشتر از ۳ میلیون براش لباس و ساعت خریدم دیگه بیخیالش شدم با همفکری خودش به بابا گفتم از سرکوچه ی خونمون برای همسر  لباس زیر ، جوراب پشمی زمستونی ، شلوار راحتی زمستونی  و یه دسته گل بگیره.

کیک تولد رو هم قرار بود خودش بخره،

مامان هم چند روز بود میگفت برین برای همسر یه چیزی بخرین پولشو من میدم ، روز جمعه رفتیم یه بلوز یقه اسکی مشکی خرید که ۲۰۰ تومن شد پولشو مامان داد، 

مادرشوهر هم صبح روز تولد همسر رفته بود مغازه بهش ۲۰۰ تومن داده بود ،

جمعه که رفته بودیم بیرون یکم دور بزنیم همسر چندبار گفت بریم خونه بابا اینا بابا بوسه رو ببینه که من الکی لباسامو که  مناسب نیستن رو بهانه کردم نرفتم ، روز بعدش که روز تولدش بود گفتم بعدا همسر حرف درمیاره که اره تو از اونا فرار میکنی و بهشون کم محلی میکنی ، بهش  گفتم  کیک تولدت رو برداریم بریم خونه اونا تولد بگیریم ، با اینکه اصلا راضی نبودم برم اونجا اما رفتیم حدود ۲ ساعت موندیم ، مادرشوهر زنگ زد دختراشم اومدن  ،میدونین دیگه مادرشوهر و دختراش تو یه ساختمون سه طبقه همه باهم هستن ،

الکی جلوی همسر و پدرشوهر قربون صدقه ی بوسه میرفتن انگار نه انگار که تا حالا بهمون کم محلی کردن . دختر خواهرشوهر کوچیکه  با.ران خیلی حسادت بوسه رو میکرد راضی نبود کسی بغلش کنه یا باهاش حرف بزنه

بعدبرگشتن از اونجا رفتیم خونه بابا اینا آو.ینا دخترخواهرکوچیکه برای بوسه یه جفت پاپوش خوشگل گرفته بود ، یکم نشستیم بوسه رو وزن کردیم ، برگشتیم خونه خودمون

الان بوسه خانم کنارم خوابیده منم هر بار این میخوابه دلم براش تنگ میشه میگم کاش زود بیدار شه ، بیدارم میشه فقط بغل میخواد یه جا نمیخوابه که من بشینم باهاش بازی کنم یا باهاش حرف بزنم ، 

امروز روز ۴۹ ام به دنیا اومدنش هست ،

دیروز عمو کوچیکه و زنعمو اومدن برای دیدن بوسه یه قالب کره ی محلی آورده بودن با ۱۰۰ تومن پول ، خیلی تعجب کردم از دیدنشون ، اصلا انتطار نداشتم بیان .

مامان اینا هم دیروز رفتن خونه لوندویلشون 

دیشب از ساعت۱۱ من تلاش کردم برای خوابوندن بوسه تا اینکه ساعت ۲۰ دقیقه به ۲ به زور خوابید ، 

ساعت حدود ۵ بیدار شد برای شیر و پوشک دوباره خوابید تا ۹ صبح بازم شیر و پوشک حدود ۱۱ خوابید ، منم صبحونه خوردم شب خوب نخوابیده بودم نمیدونم چرا دل پیچه داشتم خیلی ببخشید چندبارم تا صبح رفتم سرویس 

برای ناهار برنج شستم کباب تابه ای آماده کردم ، گذاشتم روی گاز اما زیرشونو روشن نکردم ، رفتم کنار بوسه تا ساعت ۱ ظهر خوابیدم ، ۱ بیدار شدم زیر غذاهارو روشن کردم که بوسه بیدار شد ، بهش شیر دادم پوشکشو عوض کردم ، همسر اومد 

برای دومین بار بعد از تولد بوسه باهمسر دوتایی ناهار خوردیم چون بوسه همیشه موقع غذا خوردن ما بیداره و بد قلقی میکنی تنها نمیمونه ، امروزم با اینکه بیدار بود اما اجازه داد غذامونو بخوریم ، تو کریر بردم گذاشتمش تو آشپزخونه از دسته ی کریرش دو تا جغجغه رنگی آویزون کرده بودم که حواسش پرت اونا بود ،

بعد ناهار همسر برای من آب هویج درست کرد البته الان حدود  یک ماهه هر روز آب هویج میکشه برام به خاطر اینکه شیرم زیاد بشه  ، بعدش ظرفارو شست رفت استراحت کنه ، منم با بوسه سرگرم بودم تا خسته بشه و بخوابه که خانم حدود ساعت ۵ خوابید ، منم چون ظهر خوابیده بودم دیگه نخوابیدم تا ساعت ۸ که بوسه بیدار بشه گوشی دستم بود ، بیشتر زمانمو صرف نوشتن این پست کردم ، دیروز کیک ساده ی گردویی پخته بودم که با دو تا تیکه بزرگ از اون با چایی خوردم ، اضافه ی ناهارو خوردم ، آب هویجم خوردم

 به خاطر شیردهی دیگه زیاد میخورم ، 

بعد صبحونه و ناهار هم مولتی ویتامین پرینامکس میخورم که نمیذاره بدنم ضعیف شه ، هر روز یه دونه کپسول شیرافزا هم میخورم

حدودای ساعت ۸ مامان زنگ زد برای احوالپرسی  ، ازش پرسیدم کی برمیگردن گفت معلوم نیست ، معمولا مامان محافظه کاره و خیلی به ندرت پیش میاد حرفی رو قبل اینکه انجام بده بهت بگه الان خودش دقیقا  میدونه کی و چه روزی برمیگردن اما نمیگه اصلا از اینکاراش سر در نمیارم،

 بعد بیدار شدن بوسه بازم شیر دادم بهش پوشکشو عوض کردم ، گذاشتمش تو کریر ، دیگه کریر رو روی مبل نمیذارم رو زمین میذارم و برای اینکه حالت گهواره ای تکون نخوره جلوش به عنوان ترمز یه کوسن کوچیک میذارم ، 

من هر بار که بوسه رو بعد تعویض پوشک میشورم با کهنه ی مخصوص بچه ها خشکش میکنم که بیشتر مواقع تا بوسه رو که لای پارچه کهنه ای پیچیدم میذارم روی تشک تعویض یا جیش میکنه یا کارخرابی بزرگ ، به خاطر همین همیشه چند تا کهنه ی کثیف هست که باید بشورمش امروز دوبار روی کهنه جیش کرد که اونا رو تا اومدن همسر شستم ، همسر حدود ساعت ۹ اومد ، کلی خرید میوه و صیفی جات کرده بود ، اصلا درکش نمیکنم خودش میدونه تازگیا میوه صیفی خیلی کم مصرف میکنیم و بیشتر مخصوصا وسایل سالاد میره سطل آشغال بازم نمیدونم چرا میخره ،

ناگت مرغ و میگو هم خریده بود که برای شام میگو و  قارچ درست کرد خوردیم انصافا خوشمزه شده بود،

البته بازم نوبتی شام خوردیم چون بوسه بیدار بود 

یکم مسابقه ی ماستر.شف رو دیدیم 

برای ناهار فردا آبگوشت بدون نخود تو دیگ سنگی گذاشتم تا فردا صبح بپزه ، فعلا تا سیستم گوارش بوسه خوب کار کنه و از حبوبات نفخ شدید نگیره ، حبوبات رو حذف کردم .

بعدش به بوسه شیر دادم و پوشکشو همسر عوض کرد ، با کلی مصیبت حدود ساعت یک ونیم به زور خوابوندمش ،

الانم حدود ساعت ۲ و نیم هستش میخوام این پستو بذارم بخوابم ،

دوستتون دارم 

خدایا شکرت .....

شب خوش