من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

جریان خیانت همسر

سلام دوستان

مرسی که جویای احوالم هستین

اما متاسفانه من خوب نیستم وضعیت زندگیمم نابوده

جریان طولانیه اما واقعا حالم اینقدر بده که نمیتونم بنویسم 

خواهش میکنم برام دعا کنین وضعیت زندگیم بهتر بشه بیام همه چیزو کامل بنویسم.

خلاصه بگم که همسر ۸ ماه پیش یه زن متاهل فروشنده آورد مغازه 

از حدود ۲ بعد اومدن اون زندگی من عوض شد

همسر دیگه یه آدم دیگه شده بود خیلی باهاش حرف میزدم که چرا اینقدر با من بد شدی چرا بهم توجه نمیکنی اما چون تو دلش یکی دیگه بود اصلا به حرفام توجه نمیکرد

بلاخره رفتم پیش یه مشاور اونم‌گفت یکم سخت نگیر بیخیال شو هم چیز درست میشه برو به همسرت تو مغازه سر بزن بهش محبت کن با حرف مشاور روز بعدش رفتم مغازه دیدم زنه داره موهای همسرو نوازش میکنه روغن میزنه

نمیدونین چه حالی شدم

از ۱۰ اسفند زندگیم کن فیکون شده تا الان 

به جای اینکه من ناراحت بشم اون از من طلبکاره و باهام قهر کرده 

اصلا باهام حرف نمیزنه 

میگه بیا توافقی طلاق بگیریم . 

منم اول راضی شده بودم برای طلاق اما بعد از تحقیق کردن فهمیدم تو ایران خانما هیچ حق و حقوقی ندارن و چیزی دستمو نمیگیره و با یه بچه آواره میشم

۴ روز رفتم خونه بابام ، بوسه خیلی بیقراری خونه و پدرشو میکرد دیدم نمیتونم اینجوری نگهش دارم برگشتم خونه 

یک جلسه بازم پیش یه مشاور دیگه رفتم قرار شد همسر هم بره بعد یه جلسه مشترک باهم بریم 

تا الان همسر ۳ جلسه تنهایی رفته هنوز مشترک نرفتیم

رفتارش باهام خیلی بده هر لحظه حس حقارت بهم دست میده

واقعا نمیدونم چیکار کنم.

ببخشید سرتونو درد آوردم برام دعا کنین مرسی