من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

اولین واکسن بوسه کوچولو

سلام‌ دوستای گلم 

فدای محبت تک تکتون بشم که به فکر بوسه هستین و در مورد واکسن راهنماییم کردیم ، خیلی ممنونم

۵ روز از زدن واکسنش گذشته خداروشکر یکی از واکسناش گذشت دو ماه دیگه بازم واکسن داره.

پنجشنبه خواهرتبریزی اومد ار.دبیل پسرشو بذاره خونه بابا اینا ، جمعه قبل رفتنش زنگ زدم گفتم بیا کمک کن بوسه رو حموم کنیم شنبه واکسن داره ، همسر راضی نبود بیاد میگفت خودمون حمومش میکنیم اما چون هفته ی قبل خودمون دوتایی حمومش کردیم و بوسه خیلی اذیت شد و گریه کرد دیگه راضی نشدم این هفته هم خودمون حمومش کنیم ، همسر تازگیا یعنی از عید با خواهر تبریزی و شوهرش قهره همشم باهاشون لج میکنه حتی سر پسرشون عصبانی میشه و با بچه ۵ ساله لج میکنه خیلی ناراحتم از اینکارش اما کاری از دستم برنمیاد بلاخره گفت اگه خواهرت بیاد اینجا من خونه نمی مونم میرم بیرون که رفت خواهرم‌اومد بوسه رو خیلی خوب حموم کرد فقط لحظه آخر موقع ریختن آب روی سرش که من آبو میریختم آب رفت تو دهنش یکم گریه کرد، بوسه رو توی خونه داخل لگن بچه ، حموم میکنیم حموم سرده و خطرناکه از یه طرفم ابش زود زود سردوگرم میشه ، 

خواهرم لباسای بوسه رو پوشوند یکم نشست یه چایی خورد پسرشم برداشت رفت خونه مامان اینا ، ۵۰ تومنم برای ماهگرد بوسه داد گفت میخواستم براش جوراب و موگیر بگیرم اما گفتم شاید جوراب و موگیر زیاد داشته باشه خودتون یه چیزی بگیرین براش ، ماه قبل که مامان و آبجیا به بوسه کادو دادن و خواهرتبریزی نداد همسر سر کادو ندادن اون کلی باهام دعوا کرد شاید اون موقع خواهرم پول دستش نبود که به دخترم کادو بده چرا باید از اطرافیان توقع بیجا داشته باشیم مگه خواهر مادر خودش چی دادن به دخترم، 

درسته من این روزا یکم حساس شدم  و زود ناراحت میشم اما همسرهم خیلی اذیتم میکنه و دلمو میشکنه .

شب با استرس خوابیدم که فردا واکسن بوسه چطورمیشه خیلی نگران بودم شنبه صبح ۹ بیدارشدم بوسه رو بیدار کردم بهش شیر دادم پوشکشو عوض کردم تا از خونه بریم بیرون ۱۰ شد ، تو بهداشت یه خانم باردار قبل مابود که کارمند بهداشت گفت شما تو سالن منتظر بمونین صداتون کنم ، کار اون خانم حدود نیم ساعت طول کشید بوسه هم تو بغلم خوابید ، خانمه صدامون کرد رفتیم اول قد و وزن بوسه رو گرفت که قدش ۵۷ و وزنش ۵۳۰۰ گرم بود گفت کاملا نرماله ، بهش ۲ تا هم مولتی ویتامین داد گفت ماه سوم دیگه نیارینش ماه چهارم بیایین که واکسن هم داره ، منم وزن کرد گفت هم اضافه وزن داری هم چاقی شکم داری ، وزنم ۷۱ هستش ، میدونم وزنم زیاده خودمم ناراحتم اما به خاطر بوسه که اگه خوب نخورم شیرم قطع میشه مجبورم اضافه وزنو تحمل کنم تا حداقل بوسه به غذا خوردن بیفته،

بعد گفت برین اتاق ۲ خانم اصغرزاده واکسن رو بزنه ، رفتیم اتاق ۲ نبود چند دقیقه بعد اومد یه خانم مسن و خوش اخلاق بود البته مهرماه هم واکسن آنفولانزای خودمو  هم ایشون زده بودن.

موقع گرفتن قد بوسه خوشبختانه بیدار شد اما یکم خواب و بیدار بود وقتی بردیم برای واکسن و گذاشتمش روی تخت کاملا بیدار شد ، اول دو قطره مایع صورتی تو دهنش ریخت که فکر کنم قطره فلج اطفال بود ، بعد خواست واکسنو بزنه که من از اتاق رفتم بیرون به همسر گفتم بره پای بوسه بگیره ، خانمه وقتی دید منو همسر بیرونیم به بوسه گفت عه همه فرار کردن من و تو رو تنها گذاشتن ، من واقعا دل گرفتن پای بوسه رو نداشتم ، همسر رفت پاشو گرفت آمپولو که خانمه زد بوسه گریه کرد دلم براش کباب شد ، رفتم بغلش کردم یه چند ثانیه گریه کرد آروم شد ، ساعت ۱۱ بود که واکسنو زد بعد گفت به محض رسیدن به خونه ۲ برابر وزنش بهش قطره استامینوفن بدین ، روز اول کمپرس سرد بذارین روز دوم کمپرس گرم بذارین که کاش به حرفش گوش نمیدادم و کمپرس نمیکردم چون کمپرس سرد باعث شد پاش شدیدا تورم کنه سفت بشه البته وقتی اومدیم خونه مامان گفت که کمپرس نذارین اما همسر به حرفش گوش نداد کلا همسر با خانواده ی من لج میکنه هر چی اونا بگن برعکسشو انجام میده اما نتیجه ی لج کردن همسر اذیت شدن بوسه بود

اومدیم بیرون ، بوسه کاملا آروم بود ، وسایل خودم و بوسه رو برداشته بودم که بریم خونه بابا اینا چون گفتم دیگه با اینکه مامان و بابا کمک کن نیستن اما بوسه اونا رو دوست داره تو بغلشون و خونه شون خیلی آرومه ، 

همسر کمک کرد رفتم اونجا ، بهش قطره رو دادیم ، کمپرس رو هم از ساعت ۱۱ونیم شروع کردم ، چون گفته بود یک ساعت یکبار ۵ دقیقه کمپرس بذارین،

اولش حالش خوب بود ، ساعت ۳ برای بار دوم قطره رو دادم 

همسر ناهار خورد ، مامان ماهی پلو پخته بود یکم استراحت کرد رفت سرکار ،

حدود ساعت ۴ بوسه شروع کرد ، خیلی بد و با سوز گریه میکرد ، خیلی دلم براش میسوخت و هیچکاری جز گردونش نمیتونستم انجام بدم ، تو این ۲ ماه اولین بار بود اونجوری گریه میکرد بلاخره بعد حدود ۴۰ دقیقه خسته شد و خوابید ،

تا شب که زود زود با تب سنج دیجیتال دمای بدنشو کنترل میکردم ، 

دمای بدنش تا ۳۷ و نیم بالا رفت  اما خداروشکر به ۳۸ نرسید ، چون تو بهداشت گفتن اگه به ۳۸ ونیم ۳۸ رسید زود ببرینش درمانگاه ، 

برای شام مامان کباب تابه ای پخته بود اما من چون به گوشت گاو گوساله آلرژی دارم برای من ۲ سیخ کباب گوسفندی درست کرد،

شب بازم بوسه حدود نیم ساعت یکریز گریه کرد تا بلاخره اروم شد ، از یه طرفم همسر واقعا روی اعصابم بود هر دفعه یه چیز حرص درآر میگفت مثلا میگفت بچه گرسنه نیست تو داری بهش به زور شیر میدی و.... یا میگفت حالا که تو بغلت اروم شده و خوابیده بذار همونجا بخوابه نذار سرجاش یه شبه دیگه تا صبح اینجوری نگهشدار

خونه مامان اینا همیشه سرده مخصوصا اتاق پشتی شون که ما اونجا بودیم دیگه خیلی سرده و اصلا گرم نمیشه 

تو بهداشت هم گفتن برای اینکه بوسه تب نکنه لباس نازک بپوشونیمش و جوراب نپوشه و روشم موقع خوابیدن نپوشونیم ،

تا ساعت ۴ صبح بوسه اصلا نخوابید یا ناله میکرد یا گریه از یه طرفم بس که سردش بود از سرما میلرزید ، دیگه همسر ساعت ۴ گفت از سرما نمیتونه بخوابه یه چیزی روش بکشیم ، قنداق فرنگیش که باز بود رو انداختم روش ، بچه م خوابید ، ساعت ۷ بیدار شد ، قطره شو دادم پوشکشو عوض کردم دوباره تا ۱۱ خوابید ، منم دیگه خیالم راحت شد که شب اول و سخت واکسنش گذشته باهاش تا ۱۱ خوابیدم ،

روز دوم کمپرس گرم رو شروع کردم اما بعد هر بار حوله گرم گذاشتن بوسه بدجور گریه میکرد،

برای ناهار مامان چلوگوشت پخته بود ، 

بعد رفتن همسر سرکار بازم حدود ساعت ۴ بوسه شروع به گریه کرد اصلا باور نمیکردم حدود یکساعت بکوب گریه کرد، بازم از شدت خستگی خوابش برد ،

برای شام هم اونجا بودیم که مامان رفت نون بربری تازه گرفت  با تخم مرغ نیمرو خوردیم حدود ساعت ۱۰ شب اومدیم خونه خودمون ،

مثل شب قبل بازم از حدود ساعت ۱۲ شروع به گریه کرد ، تا بلاخره خوابید

روز سوم حالش خوب بود فقط بعد ازظهر یکم بیقراری کرد بهش قطره دادم آروم شد و اون آخرین باری بود که بهش استامینوفن میدادم .

اما پاش شدیدا متورم و سفت  شده که هنوزم رفع نشده

که همه میگن کمپرسا باعث این شدت از تورم و سفتی شدن دیگه برای  واکسن ۴ ماهگیش اینکارو نمیکنم.

هر ۳ تا خواهرام هر چند ساعت یکبار زنگ میزدن حال بوسه رو میپرسیدن و نگرانش بودن اما خواهر و مادر همسر با اینکه گفته بود بوسه شنبه واکسن داره حتی یکبارم حالشو نپرسیدن .

++ دوستان این پست رو چند روز پیش نوشتم اما تازه کاملش کردم 

++++ از بابت کامنتای خیلی خوب و قشنگتون خیلی ممنونم سعی میکنم خیلی زود به همشون جواب بدم ، دیگه خودتون میدونید با بچه کوچیک وقت گذاشتن برای کارای به غیر بچه چقدر سخته 

باور کنید هر روز حدود ساعت ۱۲ صبحونه میخورم بس که فرصت نمیکنم حتی یه صبحونه بخورم.

بازم خداروهزاران مرتبه شکر .....


نظرات 5 + ارسال نظر
آرامش چهارشنبه 22 بهمن 1399 ساعت 04:15

عزیز دلم خسته نباشی مامان مهربون.. چقدر خوب و کامل می‌نویسی.. ممنون که لحظات قشنگتو با ما تقسیم می‌کنی.. ونقدر خوب می‌نویسی نوزادی بچه هام جلوی چشمم میاد.. بچه ها زود بزرگ می‌شن. قدر این روزا رو بدون..

سلام عزیزدلم
قربونت بشم خیلی ممنونم
خدابچه های گلتو حفظ کنه
خودمم فکر میکنم دلم برای این روزا تنگ میشه

زهره شنبه 11 بهمن 1399 ساعت 08:29

میترا سه‌شنبه 7 بهمن 1399 ساعت 23:24

عزیزم باید صدردصد کمپرس بزاری
وگرنه بچه اونقدر عضله پایا دستش درد میگیره در حد فلج
تکون بخوره جیغ میکشه
سخت نگیر میگذره این روزام
انشالله واکسن ۱۸ماهگی رو بزنی و خلاص شی

سلام عزیزم
ممنونم
خیلی سخته اگه برای بچه نفع نداشت امکان نداشت بذارم واکسن بزنن
از ۴ ماهگی هم خیلی میترسم
پس اگه واقعا ضروریه گذاشتنش بازم میذارم

پروانه سه‌شنبه 7 بهمن 1399 ساعت 22:44

چرا میرید خونه دیگران با بچه، بچه جایی آرومه که پدر و مادر راحت و آروم باشن. یه جا سرده یه جا گرمه، یه جا گوشت نفخ داره... خوب تو خونه نودت همه چی رو رعایت کن و مطلوب قشنگ بشین سر زندگیت

سلام عزیزم
ممنونم
درسته راست میگید دیگه واکسن چهارماهگیش نمیرم

یاسی دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 12:23 https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام گلم
آخی..چقدر ناراحت شدم طفلک بوسه جون اذیت شد...بچه اول همیشه همینجوری به آدم سخت میگذره..انشالله برای بچه بعدیتون خودت کلی تجربه کسب کردی و راحتتر خواهد گذشت..بدون اینکه دعوا کنی وقتی همسرت حالش خوبه براش با آرامش تفاوت رفتارهای خانواده خودت و خانواده اون رو توضیح بده...درست نیست که با وجود بی تفاوتی خانواده ش کماکان از شماها طلبکار باشه و گوشه کنایه بزنه...

سلام عزیزدلم
آره بچه م بدجور اذیت شد
الانم از واکین ۴ ماهگیش میترسم خدا خودش کمکمون کنه
بی تجربه بودن خیلی سخته بچه هم خیلی اذیت میشه ، فکر نکنم دومی رو بیاریم چون هم همسرم مشکل دارن هم اینکه برای رفاه بیشتر بوسه بهتره که تک فرزند باشه
باور کن هر جور که تونستم گفتم اما انگار نمیخواد بشنوه
خدا بچه های گل شمارو هم حفط کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد