من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

طرز تهیه کیک خیس با عکس هر مرحله

این دفه طرز تهیه کیک خیس  (بنا به درخواست په پو جان) رو با عکس گذاشتم 

من همیشه با این دستور درست میکنم ، واقعا مزه ش محشره 

 

 

عکس بالا کار خودمه با خامه قنادی تزیین کردم 

مواد لازم:

شکر ١/٥لیوان

روغن مایع ١/٥لیوان

شیر١/٥ لیوان 

ارد ۲ لیوان

تخم مرغ ۳ عدد

پکینگ پودر ۱قاشق غذاخورى یا ۱۰ گرم  

وانیل ١ قاشق چایخورى یا ۵ گرم 

پودر کاکائو ۵۰ گرم یا ۴ ق غ   

طرز تهیه:

۱:ارد -وانیل- پکینگ پودر را با هم مخلوط کرده و ۳ بار الک میکنیم .

۲:شکر -شیر-روغن مایع و پودر کاکائو را با هم مخلوط کرده و با همزن میزنیم تا  کاملا با هم

 قاطی بشن . 

 

۳:از مایع فوق ۱ لیوان برداشته و کنار میزاریم . 

 

۴:بعد تخم مرغارو اضافه کرده و با همزن میزنیم تا مخلوط بشن. 

 

۵:مخلوط ارد وانیل پکینگ پودرا اضافه کرده و مخلوط میکنیم همون ۲ لیوان اردو بریزین نه بیشتر

 نه کمتر. 

۶:ظرف مورد نظرمونو چرب کرده روش ارد میپاشیم و موادمونو توش میریزیم. 

۷:در فر از قبل گرم شده با درجه حرارت ۱۷۰ به مدت ۳۰ تا ۳۵ دقیقه میپزیم .

۸: در ۲۰ دقیقه اول نباید درب فر رو باز کنین . 

۹:بعد که از فر دراوردیم داغ برشش میزنیم یه ذره حوصله داشته باشین اروم اروم .

۱۰:حالا نوبت ریختن اون ۱ لیوان سسی میرسه که از مواد کاکائویى برداشته بودیم روی کیک 

میریزیم.

۱۱:کیک برش خورده سس را به خودش جذب میکنه و یک طعم فوق العاده به کیک میده .

۱۲:بزارین تو همون ظرف کاملا سرد بشه بعد برش هارو با دقت در بیارین و زوشو با 

پودر نارگیل یا هر چی دلتون خواست تزیینش کنین .

نگران نباشین خمیر نمیشه

٢٨-

سلام

روزاى دم عید چقد خوبه ، همه تو شور و حال خرید ، خونه تکونى و تازه شدنن


٢٧ - روز مره

سلام سلام

اووووووووو ه ببین چند وقته روزمره ننوشتم !!! از شنبه هفته پیش تا امروز که چهارشنبه ست!!!! 

سمیه تنبل میشود

پس باید تیتروار بنویسم:

شنبه:

سولماز و بهروز اومدن یه کم نشستن منم کیک پخته بودم با شیرموز خوردیم ،  میوه و چایی هم خوردیم ، بهروز ساعت١٠ رفت سرکار شیفت شب بود، موقع رفتن دو تیکه کیک بهش دادم برد

بعد رفتن بهروز همسرى رفت تو اتاق خواب ،  منو سولمازم تو هال شب کوک دیدیم ، جاى خودم و سولمازو تو هال انداختم اما همسرى تو اتاق خوابید ، با سولماز یکم تو رختخواب حرفیدیم بعد خوابیدیم

یکشنبه: 

صبح زود بلند شدم استانبولى پختم ، زیاد پختم که بقیه شو براى شام بخوریم،

سولماز و همسرى بیدار شدن صبحونه خوردیم ، همسرى رفت مغازه ، ما یه کم تو خونه موندیم ، ساعت١٠:٣٠ منو سولمازم رفتیم مغازه ، که سولماز از اونجا رفت خونه شون

شب بعد مغازه استانبولى رو برداشتیم رفتیم سولماز وبهروز رو از دم درشون برداشتیم ، برف مى اومد منم کیفور میشدم ، قبل اینکه سولماز اینا رو برداریم رفتیم پاساژ ایرانیان که فقط اجناس ترک داره خوب بودن اما همشون مجلسی بودن بعد رفتیم خونه بابا اینا ، قسمت اول مسابقه سوروایور رو دیدیم ، میوه خوردیم ، بهروز براى اینکه اون شب باهم باشیم مرخصی گرفته بود، ما تو هال خوابیدیم سولماز اینا تو اتاق خوابیدن ، چراغارو خاموش کرده بودیم که دوست بهروز زنگ زد دستور پخت کیکى رو که یه شب قبل به بهروز داده بودمو میخواست  (ساعت ۱ نصف شب )، ظاهرا بهروز یه تیکه شو داده بود به دوستش

دوشنبه:

صبح بیدار شدم صبحونه آماده کردم ، از خونه مون کره ، پنیرخامه اى و نون برده بودم ، چون نمیدونستم مامان تو خونه از اینا داره یا نه باخودم برده بودم ، سولماز اینا هم بیدار شدن باهم صبحونه خوردیم ، موقع اومدن سولماز بهمون کوفته و قورمه سبزى داد( آخه سولماز غذا نمیپزه مادرشوهرش هر روز براش غذا میپزه میاره اینم نمیتونه اون همه غذا رو بخوره یا تو فریزر جا میده  یا خراب میکنه میندازه دور بعضا هم به ما میده ، مادرشوهرش واقعا مهربونه اصلا یه مادرشوهر متفاوته)

اومدیم مغازه ، ظهر براى ناهار کوفته مادرشوهر سولمازو خوردیم ، کته گذاشتم که همسرى باقورمه سبزى بخوره به خاطر سولماز سیرابى گذاشته بودم اونو تو ظرف ریختم ، همسرى هم آش دوغ پخت ، شب به آبجیم گفتم اونا هم براى شام بیان خونه مامان که قورمه سبزى، آش دوغ وسیرابی رو بردم اونجا بخوریم ، آبجى اینا اومدن دنبالمون با اونا رفتیم خونه مامان ، آبجیم کیک خیس پخته بود

بهروز شیفت شب بود رفت سرکار ما شام خوردیم بعد شام چای وکیک خوردیم ، مسابقه سوروایور رو دیدیم ، مارو آوردن گذاشتن خونه مون سولماز رو هم با خودشون بردن خونه شون

سه شنبه:

مامان اینا از سارى برگشتن عمه همچنان تو کما بود ، شب رفتیم دیدنشون که مامان کامکاوات خریده بود براى مربا پختن ، چند تا هم من آوردم از شکل و بوش خیلی خوشم میاد 

چهارشنبه : مادرشوهر وقت دکتر گرفته  بود برای فشارخونش که همسری بردش . همسرى هم به خاطر درد معده اش از دکتر خواسته بود ویزیتش کنه  ، که دکتر دارو داده گفته باید ماه بعد آندوسکوپى بشه خیلی براش نگرانم . البته خیلی وقته همسری مشکل معده داره اما اصلا پی گیر مشکلش نیست

پنجشنبه :چیز خاصی یادم نیست، فقط یادمه پنجشنبه یه عالمه ماکارونى پختم که براى ناهار وشام خوردیم بازم یه قابلمه موند ،

 آهان جنس جدید هم اومد که به آبجیم وسولماز گفتم بیان ببین ، که اومدن و هرکدوم یکى برداشتن ( عکس اونا رونذاشتم اینجا) خودمم از سه تاش  خوشم اومده بود که در نهایت با احترام به نظر دوستاى گلم و شوهرجونم  عکس شماره ٣ رو برداشتم ، همسرى میگه این یه مدل متفاوته که راحت میتونى با ساپورت مشکى بپوشی !!! البته از عکس شماره ٢ هم خیلی خوشم میاد اما نمیخوام ٢ تا بردارم چون کوه مانتو دارم تو خونه همیشه مدلاى جدید خوب بازم میاد منم همیشه وسوسه میشم 

خیلی سخته یه خانم مانتوفروش باشه چون همش دلم میخواد از هر مدلی که میاد یکی بردارم

باید یه شال سفید بخرم با یه کفش سفید یا مشکى ، ساپورت و کیف  دارم نمیخرم

جمعه:

صبح بعد اینکه صبحونه خوردیم قرار شد بریم بیرون ، ماکارونى رو همسرم گرم کرد فلاکس رو هم پر کرد برداشتیم اول از جاده ارجستان رفتیم سرعین بعد رفتیم بولاغلاره نیر ، یه کم گشتیم دیدیم جلوى یه استخرپرورش ماهى ماشینا نگهداشتن دارن ماهى میخرن ما هم یه کمى رفتیم جلو از یه استخر پرورش ماهى دیگه ماهى خریدیم ، من به مامان و آبجیم زنگ زدم همسرى هم خانواده خودش زنگ زد ، براى خودمون سه تا ماهى بزرگ گرفتیم براى مامانم ، آبجیم و خواهرهمسرى سولماز هم براى هرکدوم دوتا گرفتیم ،

اولین بار بود میرفتم استخر پرورش ماهى خیلی جالب بود بالاى استخر ایستادیم با یه وسیله اى که سرش تور داشت آقاهه ماهى هارو گرفت انداخت تو سبد تا بمیرن بعدش وزنشون کرد، ماهم کلى عکس بازى کردیم

رفتیم سد یامچى اونجا ناهار خوردیم ، برگشتیم خونه من رفتم حموم همسرى هم ماهى هارو تمیز کرد، موهامو سشوار کشیدم آرایش کردم، یه پیراهن سورمه اى بالاى زانو با ساپورت و بوت  ساق بلند پوشیدم،  رفتیم دنبال مامانم و سولماز اونا رو برداشتیم رفتیم تالار ، مراسم تولدپسر دوستم بود که مامانم اینارو هم دعوت کرده بود

دوستم ١١ دى پسرش به دنیا اومده بود که براش جشن یا مراسم نگرفته بود که بلاخره ٢٣ بهمن براش تو یه تالار خیلی خوب و مجلل شهرمون جشن گرفت ، چندبار رقصیدم ، دوستم یه پیراهن سفید کوتاه ترک پوشیده بود با یه بابت سفید شیشه اى 

یکى از همکاراى سابقم رو هم دیدم خیلی خوشحال شدم ، فک کنم ١٥ سال بود بچه دار نمیشد که خداروشکر بعد اینکه من بیرون اومدم بچه دار شده ، مامانم پول کادوى منم داد ، خودش ٣٠ تومن داد از طرف منم ٢٠ تومن داد، خیلی خوش گذشت، موقع بیرون اومدن دوستم بهمون قیفت ( gift) تولد داد که عکس پسرش روش بود

بهروز اومد دنبالمون رفتیم خونه مامان اما سولماز رفت خونه مادرشوهرش

مامان براى شام آش دوغ و برنج گذاشت بابا هم مرغ بریون خرید براى شام خوردیم ، موقع اومدن مامان یه شیشه مربای کامکاوات داد بهم با ۱-۲ کیلو پیاز

شنبه خبر خاصی نبود

یکشنبه : ماشینى رو که فروختیم وخریدار ٢ میلیون از پولشونو نمیده رو توقیف کردیم ، شاید مجبور بشه براى در آوردن ماشین از پارکینگ پولمونو بده ، به خدا گرفتار شدیم ، خیلی ناراحتم از این موضوع ، ٢ میلیون پول زیادى نیست اما اینکه یکى بخواد پول آدمو بخوره آدم لجش درمیاد، شب رفتیم خونه بابا اینا راجب این موضوع حرفیدیم ، منم چیز کیک با دستور آبانه جون درست کرده بودم با خودم بردم البته به جای پنیر خامه ای پنیر ماسکارپونه استفاده کردم و یه لایه ژله هم روش ریختم، آبجیم هم کیک خیس آورده بود ، اون به خاطر والنتاین پخته بود اما من همینجورى ، از چیز کیک به مادرشوهرمم دادم 

 

براى والنتاین همسرى هیچى برام نگرفت ، منم پارسال براش کادو گرفته بودم اما  امسال هیچى نگرفتم

دوشنبه : مادرشوهر خواهرشوهرم سولماز بهش مرغ محلى داده بود که ازش خوششون نمیاد ، همسرى خیلی تعریف کرد که سمیه خیلی خوب میپزه به خاطر همین دادن من بپزم ببریم پایین بخوریم ، منم شب با ٣٥٠ گرم کره و یه پارچ آب گذاشتم تا صبح بپزه

سه شنبه:

صبح خمیر آماده کردم تا ظهر فطیر بپزم 

براى مامانم ومادرشوهرم روسرى خریدم که همراه عیدى شون بهشون بدم  ، براى خودم وهمسرى هم دو تا لیوان شیشه اى بزرگ خریدم،

مرغ پخته رو همسرى صبح برد داد به مادرش تا ظهر که ما رفتیم دوباره گرم کنه بخوریم ، رفتیم خونه مادرشوهر برنج هم پخته بود ، ناهارو خوردیم امدیم خونه مون من فطیرا رو پختم ، البته همسری مثل بچه کوچیکا با خمیرا بازی میکرد . دوتا خمیر کوچیک توی (اونا یی که کج کوله ان)سینی بزرگ رو هم اون برای خودش درست کرده موقع رفتن به مغازه ٢ تا از نونا رو هم همسرى برد داد به مادرش  

 

 

 

این عکس مال قبلا هستش 

 

با کامکواتی که از خونه مامان آورده بودم مربا ژختم اما حیف آخرش دستمو سوزوندم . روی دستم چسبید به قابلمه پوست دستمو برداشت  . زود زیر آب سرد گرفتم بعدشم عسل زدم دردش قطع شد . نیم ساعت خوابیدم بیدار که شدم عسلو شستم اما بازم دردش شروع شد که بازم عسل زدم دردش قطع شد . عجب معجزه ای میکنه عسل برای سوختگی!!!!!

شب بعد از مغازه رفتیم رفاه براى خونه خرید کردیم ، لوازم قنادى فروشی هم رفتیم آرد و قالب خریدم

بابا گوشی تازه خریده ، رفتیم خونه شون گوشی جدیدو ببینیم ، 

دوست آبانه جون از شهر ما حلواى سیاه( قره حلوا ) براش برده بود منم دلم خواست ، رفتیم خریدیم بردیم خونه بابا داغ داغ خوردیم خیلی چسبید،

مامان براى شام کوفته گذاشته بود زیاد بود ، بعد اینکه شام خوردیم اضافه شو من آوردم امروز براى ناهار بخوریم

چهارشنبه:

صبح ساعت٧:٣٠ همسرى بیدار شد مادر و پدرشو برد بیمارستان براى درآوردن پین پای مادرشوهر

برگشت صبحونه خوردیم رفتیم مغازه ، ظهر رفتیم مادرشوهرو دیدیم که بازم پاشو باند پیچى کرده بودن

براى ناهار کوفته و آش دوغ تو یخچال داشتیمو خوردیم

ساعت ٤ رفتیم مغازه. تا ساعت ٩ مغازه بودیم ، تازگیا تا ساعت ٩ میمونیم ، همسرى میگه شاید مشترى بیاد بهتره بمونیم

بعد مغازه اومدیم خونه کیک خیس پختم 

براى شام تخم مرغ آب پز خوردیم 

برای ناهار فردا سیرابی گذاشتم روی بخاری تا صبح بپزه

همسرى رفت خونه دوستش تنیس روى میز بازى کنه یه ظرف از کیک خیس رو هم دادم ببره اونجا با دوستاش بخوره

راستی ۳۲ روز تا عید مونده 

من از هفته دیگه شروع به خونه تکونی میکنم . میخوام اسفند ماه شروع بشه بعد شروع به کار کنم

خدایا شکرت

٢٧-روز مره

سلام سلام

اووووووووو ه ببین چند وقته روزمره ننوشتم !!! از شنبه هفته پیش !!!!

پس باید تیتروار بنویسم:

شنبه:

سولماز و بهروز اومدن یه کم نشستن منم کیک پخته بودم با شیرموز خوردیم ،  میوه و چایی هم خوردیم ، بهروز ساعت١٠ رفت سرکار شیفت شب بود، موقع رفتن دو تیکه کیک بهش دادم برد

بعد رفتن بهروز همسرى رفت تو اتاق خواب ،  منو سولمازم تو هال شب کوک دیدیم ، جاى خودم و سولمازو تو هال انداختم اما همسرى تو اتاق خوابید ، با سولماز یکم تو رختخواب حرفیدیم بعد خوابیدیم

یکشنبه: 

صبح زود بلند شدم استانبولى پختم ، زیاد پختم که بقیه شو براى شام بخوریم،

سولماز و همسرى بیدار شدن صبحونه خوردیم ، همسرى رفت مغازه ، ما یه کم تو خونه موندیم ، ساعت١٠:٣٠ منو سولمازم رفتیم مغازه ، که سولماز از اونجا رفت خونه شون

شب بعد مغازه استانبولى رو برداشتیم رفتیم سولماز وبهروز رو از دم درشون برداشتیم ، برف مى اومد منم کیفور میشدم ، قبل اینکه سولماز اینا رو برداریم رفتیم پاساژ ایرانیان که فقط اجناس ترک داره خوب بودن اما همشون مجلسی بودن بعد رفتیم خونه بابا اینا ، قسمت اول مسابقه سوروایور رو دیدیم ، میوه خوردیم ، بهروز براى اینکه اون شب باهم باشیم مرخصی گرفته بود، ما تو هال خوابیدیم سولماز اینا تو اتاق خوابیدن ، چراغارو خاموش کرده بودیم که دوست بهروز زنگ زد دستور پخت کیکى رو که یه شب قبل به بهروز داده بودمو میخواست ، ظاهرا بهروز یه تیکه شو داده بود به دوستش

دوشنبه:

صبح بیدار شدم صبحونه آماده کردم ، از خونه مون کره ، پنیرخامه اى و نون برده بودم ، چون نمیدونستم مامان تو خونه از اینا داره یا نه باخودم برده بودم ، سولماز اینا هم بیدار شدن باهم صبحونه خوردیم ، موقع اومدن سولماز بهمون کوفته و قورمه سبزى داد( آخه سولماز غذا نمیپزه مادرشوهرش هر روز براش غذا میپزه میاره اینم نمیتونه اون همه غذا رو بخوره یا تو فریزر جا میده  یا خراب میکنه میندازه دور بعضا هم به ما میده ، مادرشوهرش واقعا مهربونه اصلا یه مادرشوهر متفاوته)

اومدیم مغازه ، ظهر براى ناهار کوفته مادرشوهر سولمازو خوردیم ، کته گذاشتم که همسرى باقورمه سبزى بخوره به خاطر سولماز سیرابى گذاشته بودم اونو تو ظرف ریختم ، همسرى هم آش دوغ پخت ، شب به آبجیم گفتم اونا هم براى شام بیان خونه مامان که قورمه سبزى، آش دوغ وسیرابی رو بردم اونجا بخوریم ، آبجى اینا اومدن دنبالمون با اونا رفتیم خونه مامان ، آبجیم کیک خیس پخته بود

بهروز شیفت شب بود رفت سرکار ما شام خوردیم بعد شام چای وکیک خوردیم ، مسابقه سوروایور رو دیدیم ، مارو آوردن گذاشتن خونه مون سولماز رو هم با خودشون بردن خونه شون

سه شنبه:

مامان اینا از سارى برگشتن عمه همچنان تو کما بود ، شب رفتیم دیدنشون که مامان کامکاوات خریده بود براى مربا پختن ، چند تا هم من آوردم از شکل و بوش خیلی خوشم میاد

چهارشنبه : همسرى به خاطر درد معده اش رفت دکتر ، گفته باید ماه بعد آندوسکوپى بشه خیلی براش نگرانم

پنجشنبه :چیز خاصی یادم نیست، فقط یادمه پنجشنبه یه عالمه ماکارونى پختم که براى ناهار وشام خوردیم بازم یه قابلمه موند ،

 آهان جنس جدید هم اومد که به آبجیم وسولماز گفتم بیان ببین ، که اومدن و هرکدوم یکى برداشتن ( عکس اونا رونذاشتم اینجا) خودمم از سه تاش  خوشم اومده بود که در نهایت با احترام به نظر دوستاى گلم و شوهرجونم  عکس شماره ٣ رو برداشتم ، همسرى میگه این یه مدل متفاوته که راحت میتونى با ساپورت مشکى بپوشی !!! البته از عکس شماره ٢ هم خیلی خوشم میاد اما نمیخوام ٢ تا بردارم چون کوه مانتو دارم تو خونه همیشه مدلاى جدید خوب میاد منم همیشه وسوسه میشم

باید یه شال سفید بخرم با یه کفش سفید یا مشکى ، ساپورت و کیف  دارم نمیخرم

جمعه:

صبح بعد اینکه صبحونه خوردیم قرار شد بریم بیرون ، ماکارونى رو همسرم گرم کرد فلاکس رو هم پر کرد برداشتیم اول از جاده ارجستان رفتیم سرعین بعد رفتیم بولاغلاره نیر ، یه کم گشتیم دیدیم جلوى یه استخرپرورش ماهى ماشینا نگهداشتن دارن ماهى میخرن ما هم یه کمى رفتیم جلو از یه استخر پرورش ماهى دیگه ماهى خریدیم ، من به مامان و آبجیم زنگ زدم همسرى هم خانواده خودش زنگ زد ، براى خودمون سه تا ماهى بزرگ گرفتیم براى مامانم ، آبجیم و خواهرهمسرى سولماز هم براى هرکدوم دوتا گرفتیم ،

اولین بار بود میرفتم استخر پرورش ماهى خیلی جالب بود بالاى استخر ایستادیم با یه وسیله اى که سرش تور داشت آقاهه ماهى هارو گرفت انداخت تو سبد تا بمیرن بعدش وزنشون کرد، ماهم کلى عکس بازى کردیم

رفتیم سد یامچى اونجا ناهار خوردیم ، برگشتیم خونه من رفتم حموم همسرى هم ماهى هارو تمیز کرد، موهامو سشوار کشیدم آرایش کردم، یه پیراهن سورمه اى بالاى زانو با ساپورت و بوت  ساق بلند پوشیدم،  رفتیم دنبال مامانم و سولماز اونا رو برداشتیم رفتیم تالار ، مراسم تولدپسر دوستم بود که مامانم اینارو هم دعوت کرده بود

دوستم ١١ دى پسرش به دنیا اومده بود که براش جشن یا مراسم نگرفته بود که بلاخره ٢٣ بهمن براش تو یه تالار خیلی خوب و مجلل شهرمون جشن گرفت ، چندبار رقصیدم ، دوستم یه پیراهن سفید کوتاه ترک پوشیده بود با یه بابت سفید شیشه اى 

یکى از همکاراى سابقم رو هم دیدم خیلی خوشحال شدم ، فک کنم ١٥ سال بود بچه دار نمیشد که خداروشکر بعد اینکه من بیرون اومدم بچه دار شده ، مامانم پول کادوى منم داد ، خودش ٣٠ تومن داد از طرف منم ٢٠ تومن داد، خیلی خوش گذشت، موقع بیرون اومدن دوستم بهمون قیفت ( gift) تولد داد که عکس پسرش روش بود

بهروز اومد دنبالمون رفتیم خونه مامان اما سولماز رفت خونه مادرشوهرش

مامان براى شام آش دوغ و برنج گذاشت بابا هم مرغ بریون خرید براى شام خوردیم ، اومدیم خونه

شنبه خبر خاصی نبود

یکشنبه : ماشینى رو که فروختیم وخریدار ٢ میلیون از پولشونو نمیده رو توقیف کردیم ، شاید مجبور بشه براى در آوردن ماشین از پارکینگ پولمونو بده ، به خدا گرفتار شدیم ، خیلی ناراحتم از این موضوع ، ٢ میلیون پول زیادى نیست اما اینکه یکى بخواد پول آدمو بخوره آدم لجش درمیاد، شب رفتیم خونه بابا اینا راجب این موضوع حرفیدیم ، منم چیز کیک درست کرده بودم با خودم بردم ، آبجیم هم کیک خیس آورده بود ، اون به خاطر والنتاین پخته بود اما من همینجورى ، از چیز کیک به مادرشوهرمم دادم

براى والنتاین همسرى هیچى برام نگرفت ، منم پارسال براش کادو گرفته بودم اما  امسال هیچى نگرفتم

دوشنبه : مادرشوهر خواهرشوهرم سولماز بهش مرغ محلى داده بود که ازش خوششون نمیاد ، همسرى خیلی تعریف کرد که سمیه خیلی خوب میپزه به خاطر همین دادن من بپزم ببریم پایین بخوریم ، منم شب با ٣٥٠ گرم کره و یه پارچ آب گذاشتم تا صبح بپزه

سه شنبه:

صبح خمیر آماده کردم تا ظهر فطیر بپزم 

براى مامانم ومادرشوهرم روسرى خریدم که همراه عیدى شون بهشون بدم  ، براى خودم وهمسرى هم دو تا لیوان شیشه اى بزرگ خریدم،

مرغ پخته رو همسرى صبح برد داد به مادرش تا ظهر که ما رفتیم دوباره گرم کنه بخوریم ، رفتیم خونه مادرشوهر برنج هم پخته بود ، ناهارو خوردیم امدیم خونه مون من فطیرا رو پختم ، موقع رفتن به مغازه ٢ تا هم همسرى برد داد به مادرش 

شب بعد از مغازه رفتیم رفاه براى خونه خرید کردیم ، لوازم قنادى فروشی هم رفتیم آرد و قالب خریدم بعد رفتیم خونه بابا 

بابا گوشی تازه خریده ، رفتیم اونو ببینیم ، 

دوست آبانه جون از شهر ما حلواى سیاه( قره حلوا ) براش برده بود منم دلم خواست ، رفتیم خریدیم بردیم خونه بابا داغ داغ خوردیم خیلی چسبید،

مامان براى شام کوفته گذاشته بود زیاد بود ، بعد اینکه شام خوردیم اضافه شو من آوردم امروز براى ناهار بخوریم

چهارشنبه:

صبح ساعت٧:٣٠ همسرى بیدار شد مادر و پدرشو برد بیمارستان براى درآوردن پین پای مادرشوهر

برگشت صبحونه خوردیم رفتیم مغازه ، ظهر رفتیم مادرشوهرو دیدیم که بازم پاشو باند پیچى کرده بودن

براى ناهار کوفته و آش دوغ تو یخچال داشتیمو خوردیم

ساعت ٤ رفتیم مغازه. تا ساعت ٩ مغازه بودیم ، تازگیا تا ساعت ٩ میمونیم ، همسرى میگه شاید مشترى بیاد بهتره بمونیم

بعد مغازه اومدیم خونه کیک خیس پختم

براى شام تخم مرغ آب پز خوردیم

همسرى رفت خونه دوستش تنیس روى میز بازى کنه یه ظرف از کیک خیس رو هم دادم ببره اونجا با دوستاش بخوره



26- عکس

سلام 

دوستان لطفا راهنماییم کنید کدوم یک از این مانتوها رو بردارم 

همشون تو تنم خوب میمونن اما نمیدونم کدومو بردارم 

 شماره ۱ 

 

شماره ۲ 

 

شماره۳