حدسم درست بود همسر بهم خیانت میکرد

الهام _م

جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 22:39

سلام عزیزم سال نو‌مبارک انشااله مشکلت حل شده باشه، عزیزدلم کاش بیای و از خودت خبر بدی
، حال خودت و دختر قشنگت خوب و خوش

سلام عزیزم ممنونم که بفکرم هستین
نه بدتر شده
خودمم نمیدونم چیکار کنم
خیلی روزای بدی رو دارم میگذرونم

یاسی

پنج‌شنبه 24 اسفند 1402 ساعت 00:22

سلام سمیه جان
خیلی متاسفم از شنیدن اتفاقات اخیر...تحمل خیانت خیلی سخته...واقعا خدا نصیب هییشکی نکنه...ولی نباید خودت رو ببازی... اگه میخوای با همسرت ادامه بدی سعی کن خانواده ها رو درگیر نکنی..چون قضیه خیلی بیخ پیدا خواهد کرد...از طرفی اینجور مردها مزه روابط غیر اخلاقی خیلی بهشون خوش میاد و اگر باهاشون برخورد جدی نشه هیچ بعید نیست که به روابط ناسالمشون ادامه بدن.
بعنوان یه خانم موقعیت بدی برات پیش اومده...هیچی ازین بدتر نیست که گوشه ذهن ادم همیشه درگیر شک و سوظن نسبت به همسر باشه ..بنظرم بشین با خودت یه تصمیم اساسی بگیر چون دیدن خیانت از جانب هیچ همسری قابل بخشش نیست واینکه بخوای ازین به بعد چنین بار سنگینی رو بدوش بکشی و با مردی زندگی کنی که خصوصیترین رفتارهای زناشویی رو با شخصی بغیر از تو انجام داده کار بسیار سختیه...اگر در خودت قدرت بخشیدن و فراموش کردن رو میبینی که هیچ در غیر اینصورت بیشتر وقت خودت رو تلف نکن و تا دیر نشده برای اینده ت یه تصمیم اساسی بگیر.
البته میدونم که بخاطر وجود فرزندت و اینکه طبق قوانین ایران بچه رو به مرد میدن تصمیم گیری سختی خواهی داشت...امیدوارم که کائنات در این دوران پر اضطراب به یاری تو بیاد و خودش کمک کنه تا بهترین تصمیم رو بگیری.

سلام عزیزم
مرسی که برام وقت گذاشتی و راهنماییم کردی.
واقعا همینطوره که شما میگین غیر قابل بخششه اما اون خودشم نمیخواد که ببخشمش میگه بیا جدا بشیم
اصلا باهام حرف نمیزنه
زنگ میزنم رد میکنه
میاد خونه سلام میدم جواب نمیده
خیلی روزای بدی رو دارم میگذرونم خدا از اون زن نگذره که به زندگی من آتیش انداخته

رها

دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت 18:43

سلام سمیه جان متاسفم برای اتفاقی که برا زندگیت افتاده ولی گلم بهتره به جای فکر کردن به اینکه همسرت با اون خانوم تا چه حد پیشرفته بهتره به این فکر کنی که چه عاملی باعث این اتفاق ناخوشایند شده؟ و تو تا چه حد تو این قضیه دست داری و تا چه حد همسرت رو به سمت اون خانم هول دادی؟ قربونت برم تو وقتی جای خوابتو از اون آدم به بهونه بچه دار شدن جدا کردی و اونو به امان خدا رها کردی چه انتظار دیگه ای ازش داشتی؟ فدای چشمات بشم اون آدم یه مرده جوانه با هورمونهای افسارگسیخته! من به هیچ عنوان کارشو تایید نمی کنم ولی رفتار گذشته تو هم مورد تایید من نیست تو نباید اجازه می دادی این جدا خوابیدنها چند سال ادامه پیدا کنه نباید می ذاشتی رابطه تون به این حد از سردی برسه چون اون حد از بی اعتنایی زن به مرد طلاق عاطفی به دنبال داره اون بچه اگه تو بلد بودی چیکار کنی باید موجب گرمی خونه و کاشونه شما می شد نه باعث جداییتون! یقین بدون که اون مرد روزها و ماهها و شاید هم سالها بخاطر این رفتار سرد تو زجر کشیده تا به این مرحله رسیده که تصمیم گرفته کسی رو (اونم یه زن متاهل رو) جایگزین تو کنه(حالا نه تو تمام ابعاد حداقل تو سکس) به نظر من تو به جای محکوم کردن اون ریشه یابی باید بکنی و به رفتار گذشته خودت هم اندازه اون نمره بدی چون تو این قضیه تو بیشتر مقصری مردها برده و بنده محبتند و تو با جلب محبتش می تونستی پایبندش کنی می دونم الان داری تو دلت فحشم می دی ولی باور کن قصدم این نیست که آزارت بدم می خوام به خودت بیای رابطه همسرت با اون زن چیزی نیست که دوام داشته باشه (بخاطر شرایط هردوشون)! تو باید به جای فکرهای چرت و پرت به فکر ساختن دوباره زندگیت بیفتی ایندفعه اصولی و اساسی، اون آدم اگه تو آدم قبل بشی و ازت محبت ببینه برمی گرده این تو همه زندگیها اتفاق می افته فقط زن باید عاقلانه رفتار کنه تا همه چی درست بشه(همه مون همین روزارو گذروندیم تو تنها نیستی) مردها زود به سمت این و اون بخاطر هورمونهاشون ممکنه برن ولی زن خودشونه که تعیین می کنه سمت اونا بمونند یا به زندگی برگردند خواهش می کنم ایندفعه احساساتو بذار کنار و دست از آه و ناله بردار و عاقلانه برو جلو و درستش کن

سلام عزیزم
مرسی از راهنمایی و حرفای قشنگت
نه اصلا ناراحت نشدم کاملا حق باشماست
خودمم زیاد در مورد حرفایی که گفتین فکر میکنم
پیش مشاور هم دارم میرم
ایشونم میگن ۵۰ ۵۰ مقصرین فقط شوهرت مقصر نیست.
هر چند چون تازه این اتفاق افتاده یکم هضمش برام سخته
اما دارم تلاشمو برای بهبود زندگیم میکنم
بازم مرسی

فرشته۱

یکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت 03:15

وای سمیه جان...
وای از دل شکسته ات...
الان دیدم که نوشتی اون زن هم متاهله ، خدایااااا

فرشته میدونی چی شده من از روز اول که رفتم دیدمشون و پیامارو خوندم حالم هزار برابر بدتره
اون شب اینقدر داغون و نابود نبودم
الان انواع فکرو خیال داره منو میکشه
نمیدونم چیکار کنم
الان که خونه نیست همش با خودم میگم الان همسر کجاست ؟!
پیش اونه ؟!
باهمن؟!
باهاش تلفنی حرف میزنه؟!
ارتباطشون الان که میدونن من میدونم در چه حده
مطمینم قطع نشده
چون همسر که حتی وقتی که با اون زنیکه بود گوشی شو سایلنت نمیکرد دیشب دیدم سایلنت کرده خوابیده
قبلا که من با گوشیش کاری نداشتم و چکش نمیکردم اصلا ام نمیپرسیدم کیه این وقت شب پیام میده الان که فهمیده من زیر نظر دارمش برای اینکه صدای پیام نیاد گوشی رو سایلنت میکنه
ای خدااااا این چه بلایی بود سرم اومد
خیلی دلشکسته ام
بغص توی گلوم داره خفه ام میکنه
پیش دخترمم نمیتونم گریه کنم اونم ناراحت میشه
زندگیم شکست خود نابود شد

میترا

شنبه 12 اسفند 1402 ساعت 15:11

عزیزم از کجا فهمیدی
دیدی باهم؟
شوهرتم فهمیده تو میدونی
...
برو پیش مشاور

رفتم مغازه دیدم زنه داره موهای همسر که بلند هست رو روغن میزنه نوازش میکنه
بله رفتم داخل مغازه دعوا کردیم
جریانش طولانیه یه روز بتونم مینویسم
فعلا داغونم

مینا

شنبه 12 اسفند 1402 ساعت 07:33

عزیزم چقد سخت

خیلی نابودم
فکرایی که باهم چیکار میکردن
چیا میگفتن ؟ چطوری بهم محبت میکردن؟؟!
حرفایی که موقعی که عاشقم بود رو به اونم میگفته؟!
کجا برای س.کس میرفتن؟!
من وقتی سرکار بودم داشتم جون میکندم اونو می آورده خونه؟؟!
ای خدا اگه دخترم نبود یه دقیقه ی دیگه تحملش نمیکردم
از کل هیکلش و خودش متنفرم
خدا هر دوشونو بکشه
زن شوهر دار چرا باید با مرد متاهل وارد رابطه بشه
خاک تو سرش
تو که متعهد به شوهرت نیستی برو با یه پسر دوست شو
چرا زندگی یکی دیگه رو خراب میکنی
عزیزم ببخشید سر شما غر زدم
یه دنیا حرف تو دلمه
اما نمیتونم حرف بزنم نمیتونم بنویسم
لال شدم