من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

بوسه کوچولوی مامان

سلام دوستان خوبین؟

کامنتای پستای قبلی رو تائید کردم ، ببخشید دیر شد

امروز بوسه کوچولو برای اولین بار تو این ۵۴ روز خیلی اذیت شد ، همش گریه میکرد و بی قرار بود .

دیشب رفتیم خونه دوست همسر که یک ماه بعد من قرار بود پسرش به دنیا بیاد ۲۰ آذر گل پسرشون به دنیا اومده بود ، حدود ساعت ۱۰ ونیم رسیدیم خونه شون واقعیتش زودتر میخواستیم بریم اما لحظه ی آخر که میخواستیم از در بریم بیرون بوسه کارخرابی کرد برگشتم تعویضش کردم زمان برد ، 

دیگه اونجا زیاد نشستیم چون خیلی وقته جایی نمیریم مثل آدم‌ندیده ها وقتی جایی میریم دلمون نمیاد بلند شیم ، حدود ساعت ۲ بلند شدیم ، تو راه بوسه گشنه ش شد بهش شیر دادم اما چون سینه مو ول نمیکرد مجبور شدیم تو ماشین دور بزنیم هر موقع سیر شد و ولش کرد برگردیم خونه ،

برگشتیم خونه چون شام نخورده بودیم همسر برای شاممون میگو درست کرد ،‌ بوسه هم تا ما نخوابیم نمیخوابه ، تا بخوابیم شد ۳ ونیم ،بوسه تا صبح بیدار نشد ، حدود ۹ ونیم بیدارشد بهش شیر دادم دوباره خوابید ، تقریبا از بدو تولدش موقع جیش کردن چشماش قرمز و خیس میشه ، منم خیلی نگرانشم 

چند بار خواستیم ببریمش دکتر اما از ترس اینکه بفرستنش برای آزمایش خون دلم نیومد بریم دکتر ، بلاخره امروز تصمیم گرفتیم که حتما ببریمش متخصص اطفال ، از روز تولدش که متخصص اطفال تو بیمارستان ویزیتش کرده تا الان نبرده بودیمش پیش متخصص یه بار که دل درد شدیدی داشت بردیم پزشک عمومی بهداشت ویزیتش کرد ، 

ساعت ۱۰ همسر زنگ زد که متخصص اطفال امروز هست بوسه رو آماده کن بیام ببرمتون ، زود پوشک بوسه رو عوض کردم ، لباساشو پوشوندم خودمم آماده شدم همسر اومد بالا کمک کرد بریم تو ماشین ، (میدونین دیگه خونه ی ما طبفه ی سوم بدون آسانسوره ) 

دکتر که خانم بود حدود ۱۱ ونیم اومد تا اون موقع من رفتم تو اتاق شیردهی منتظر موندم چون هم کسی نبود هم گرمتر بود یه باره م به بوسه شیر دادم ، دکتر معاینه ش کرد مشکلش رو هم‌که جیش کردنش بود هم پی پی ایش به شکل کف بودو موقع پی پی  کردن گریه میکنه رو گفتیم ، وزنش کرد ، باگوشی به صدای قلبش و ریه ش گوش کرد

براش آزمایش مدفوع و ادرار نوشت گفت نتیجه رو بیارین ببینیم مشکلش چیه !! اما گفت احتمال قوی کولیک داده چون شکمشم سفته

رفتیم آزمایشگاه همسر ظرفای نمونه گیری رو گرفت ، اومدیم خونه خیلی گشنه مون بود چون صبحونه نخورده بودیم 

همسر برای من کشمش _گردو_ خرمای تفت داده شده آماده کرد تو اون فاصله پوشک بوسه رو باز کردم شستم و خشکش کردم گذاشتم روی تشک تعویض زیر خودشم دستمال سفید انداختم

کیسه جمع آوری ادرار رو بهش چسبوندم منتظر موندم جیش کنه 

همیشه تا بازش میکنم یا جیش میکنه یا پی پی اما اینبار هیچکدومو نکرد ، خیلی منتظر موندم تا پی پی کرد  با دره قوطی که کاردک مانند بود جمع کردم ریختم تو ظرف منتظر جیش بودم که نمی اومد همونجور با تشک تعویض برداشتم بغلم بهش شیر بدم که جیش هم کرد

همسر بعد آماده کردن صبحونه برای من رفته بود حموم ، دندونش درد میکرد ، همسر میگه من هر وقت دندونم درد میکنه میرم حموم زود خوب میشه ،

وقتی اومد دید نمونه ها اماده ست خوشحال شد ، لباس پوشید رفت آزمایشگاه تا تحویلشون بده چون گفته بودن حداکثر ۱ ساعت بعد از جمع اوری نمونه باید تحویلش بدین.

بعد رفتن همسر من درگیر عوض کردن لباس ، پوشک گرفتن و شیر دادن به بوسه بودم ، خونه هم بدجور بهم ریخته بود چون از دیشب لباسای بوسه و سایل خودمون روی زمین و مبلا بود.

آیفونو زدن فکر کردم همسره اما خواهر کوچیکه با دخترش بود ، 

۲ تا خواهر شوهراش و مادرشوهر برای به دنیا اومدن بوسه کادو فرستاده بودن ،

مادرشوهرش ۱۰۰ تومن فرستاده بود ، خواهرشوهراشم لباس فرستاده بودن ، که هیچکدوم اندازه ش نشد یکی بزرگ بود یکی هم کوچیک ، کوچیکه رو برد بده بهشون عوض کنن، شب بهشون زنگ زدم تشکر کردم،  

کاش این رسم کادوی لباس دادن به بچه جمع بشه حداقل اگه میخوان پول ندن و کادو بدن اسباب بازی بگیرن ،

 اولا اون لباسی که طرف میره برای کادو بگیره یه لباس ارزونه که احتمال قوی دوخت و سایزش استاندارد نیست ، دوما شاید اونی که براش کادوی لباس بردی اصلا از اونجور مدل لباسا خوشش نمیاد برای بچه ش بپوشه ،

من برای بچه ی هردوی اینا پول برده بودم که با سلیقه خودشون هرچی خواستن بخرن اما اینا دو دست لباس ارزون بی کیفیت فرستادن که فقط برای توی خونه خوبه که اونم سایزشون نرمال نیست ، قد بلوزه خیلی بلنده و بزرگه  اما شلواره خیلی کوچیکه یعنی نمیشه دوتا رو باهم ست پوشوند یکیش برای ۲ ماهگی خوبه یکیش برای ۶ ماهگی،

خواهر کوچیکه پیش بوسه موند برای ناهار برنج گذاشتم که همسر رسید ، ماهی رو توی تستر گذاشت ، خواهرکوچیکه رفت خونه مامان ناهار اونجا بودن

بوسه یکم بیقرار بود نشد من ناهار بخورم ، حدود ساعت ۳ چند دقیقه خوابید که اون موقع ناهارمو که کاملا سرد شده بود خوردم ،

همسر حدود ۴ رفت ، قرار بود منم برم خونه بابا اینا اما بوسه خیلی بی تابی میکرد اصلا اروم نمیشد دیگه نرفتم،

از ساعت ۴و نیم تا ۶ به کوب بچم یا گریه میکرد یا ناله مبکرد مطمئن بودم یه مشکلی دارم اما نمیدونم مشکلش چی بود ، حدود ۵ ونیم بهش قطره کولیف دادم ، بعد اون بوسه کارخرابی کرد ، کم کم اروم شد ، تو بغلم به شکل ایستاده به طرف بیرون خوابید ، 

خیلی دلم براش سوخت ، بدجوری با سوز و ناله گریه میکرد منم هیچکاری از دستم برنمی اومد ، 

همون حدود ساعت ۴ ونیم به مامانم زنگ زدم گفتم بوسه حالش خوب نیست نمیتونم بیام ، اما نیومد ببینه که چشه چرا بی تابی میکنه یا بهم کمک کنه ، حدود ساعت ۸ زنگ زد چطور شد، بچه خوبه؟ 

وقتی میبینم مادرای همه چطور تو بچه داری به دختراشون کمک‌میکنن اما مامان من اصلا کمک نمیکنه ناراحت میشم ، درسته سنم زیاده و ۳۵ سالمه اما تجربه بچه داری که تا الان نداشتم ، یاد روزای اول زایمانم که میفتم گریه م میگیره چقدر بوسه رو با بی تجربگیم اذیت کردم کسی هم نبود که بگه این کارت اشتباهه ، مامان همش یه جوری برخورد میکنه که خودم باعث میشم بچه ام اذیت بشه ، میگه تقصیر خودته بوسه اذیت شده الکی بچه سالمو بردی دکتر معلومه اینجوری میشه ، 

واقعا نمیدونم بهش چی بگم راهنمایی نمیکنه هیچ با حرفاش آزار هم میده ،

بیچاره بوسه بس که بعد ازظهر اذیت شده بود شبم که کم خوابیده بود تا ساعت ۹ نیم خوابید ، همسر جواب آزمایشش رو گرفته بود ، عکس آزمایش رو تو اینستاگرام من به یه دکتر ارولوژیست فرستادم همسر هم برای بردار زنعموش که صاحب همین آزمایشگاهه فرستاد هردوشون گفتن سالمه و هیچ مشکلی نداره رو خداروشکر ، دیگه جوابشو نمیبریم به دکتر نشون بدیم ، چون همسر باید از مغازه بزنه بره که اونم پدرشوهر ناراحت میشه،

همسر موقع اومدن برای شام آش دوغ گرفته بود من یه پیاله خوردم با بقیه ناهار ظهرمون ،

بعد شام هم چایی با کیک خیس که همسر جمعه پخته بود خوردم ،

یکم ماسترشف رو نگاه کردم که فینالشه فردا تموم میشه از هفته ی بعد سوروایور شروع میشه ، باز بوسه بیقراری میکرد تلوزیونو خاموش کردم ، حدود ساعت ۲ ونیم به زور خوابید ، 

موقعی که بوسه بیقراری میکرد و من داشتم تو سالن میگردوندمش همسر اومد که بچه رو بده من بگردونمش منم ندادم گفتم بغل تو  آروم نمیشه بذار خودم آرومش کنم که سر اون دعوامون شد ، 

واقعا هم بوسه با همسر راحت نیست ، بیشتر از چند دقیقه بغل اون نمی مونه زود گریه میکنه . 

این روزا از دست همسر و گیر دادناش سر بوسه خیلی ناراحتم ، خونه مون خیلی انرژی منفی داره چون همش سر چیزای بیخود دعوامون میشه همسر به همه چی گیر میده مثلا بهش شیر میدم‌میگه داری به زور به بچه شیر میدی اذیت میشه ، درحالیکه اصلا اینکارو نمیکنم یا گیر میده زود زود ناخناتو بگیر بچه رو اذیت میکنی ، آخه نمیشه که ۲ روز یکبار ناخن گرفت باید دربیاد بگیرم یا نه ! یا وقتی خونه ست میگه من خودم باید بچه رو بشورم ، بیچاره بچه رو یک ربع میگیره زیر آب که بذار تمیز بشه اینقد بچه اذیت میشه وقتی‌هم  حرف میزنم‌کولی بازی درمیاره و دادوبیداد میکنه که تو میخوایی بچه مو از من دور کنی نمیخوایی من به بچه ام دست بزنم و از اینجور حرفای بیخود....


خدایاشکرت.....

۹۹/۱۰/۱۳

 

نظرات 3 + ارسال نظر
فرنوش شنبه 27 دی 1399 ساعت 19:05

کاش نزدیکت بودم عزیزم. این سختیها می ارزه به یک لبخند نفس طلا. سمیه جان کار خودت رو بکن ، آقایون الکی مداخله میکنن در همه امور عذر میخوام حتی در مورد نفخ شکم بچه! اوقاتت شاد و آروم

سلام عزیزدلم
فدات بشم خیلی ممنونم
واقعا همینطوره وقتی که بوسه میخنده انگار همه ی دنیا مال منه
ای بابا همسر من یه چیز دیگه ست واقعا روی اعصابه
قربونت لحظاتت لبریز از عشق

ستاره دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 11:05

عزیییزم واقعا امان از دست این مردها..... چه بهونه هایی می گیرن..... بچه داری هم چقدررر سخته نع؟
به نظرت ارزش داره ادم بچه دار بشه و این همه سختی بکشه؟

سلام عزیز دلم
شوهر من اعجوبه ست که به همه چی گیر میده همه که مثل اون نیستن انشالله شوهر شما اینجوری نمیشه
خیلی سختی داره اما یه حس فوق العاده ست
شما اشتباه منو نکنین زودتر بیارین
من سنم زیاده خیلی اذیت شدم
اوناییکه تو سن پایین بچه دار میشن به اندازه ی من اذیت نمیشن

فرشته دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 02:45

سلام عزیزم. امیدوارم که خودتون و گل دخترتون سلامت باشین. در مورد مساله ت با مادرت، به نظر من تنها راه حل اینه که باهاشون از احساستون صحبت کنین و خواستتون رو به زبون بیارین. مادرهای زمان ما چون شرایط خانوادگی، مادی و اجتماعی سخت‌تری نسبت به زمان ما داشتن، تصورشون این هست که چون ما رفاه بیشتری داریم و شوهرامون هم کمک حالمون هستن پس "باید" بتونیم خودمون به تنهایی از پسش بر بیاییم. باهاشون صحبت کن، اینجور تلنبار حرفها توی دل شرایط رو برات سختتر میکنه. و در مورد پاسخ به کامنت قبلیم گفتی که شبها از دستمال مرطوب استفاده میکنی، عزیزم اصلا نیازی نیست شبها بشوریش یا از دستمال مرطوب استفاده کنی، همینطوری ببندش. دستمال مرطوب هر چقدرم هم که مارک معتبری باشه اصلا برای دختر بچه ها مناسب نیست(هم از نظر سوختگی و هم خدایی نکرده عفونت). پوست دختر شما هم مثل دختر من حساسه، من شبها بعد از درآوردن پوشک جیشی، پوشک تمیز زیرش می انداختم و بعد چند ثانیه باز نگهش میداشتم و خیلی خیلی آروم (که سردش نشه)با وسیله ای مثلا پوشک تمیز دیگه بادش میزدم. وقتی در طول روز میشوریش و میخوای خشکش کنی پارچه رو رو بدنش نکش آروم به حالت ضربه ای خشک کن. یه نظریه ای هم هست که حالا نمیدونم چقدر درسته ، غذاهای اسیدی و میوه هایی مثل پرتقال و کیوی و ... و یا دلستر که مادر شیرده مصرف میکنه روی ترکیب ادرار و مدفوع نوزاد اثر میکنه و باعث سوختگی میشه یه مدت این روشو هم امتحان کن ببین چطور میشه. در مورد خوابش یه اپلیکیشن هایی هست که انواع صداها رو داره مثلا صدای سشوار، جارو برقی، صدای رحم مادر. من دانلود کرده بودم (اسمش یادم رفته ولی کلمات کلیدی baby و sleep بود) انواع صداها رو امتحان کردم و دیدم که وقتی صدای رحم مادر پخش میشه خواب عمیقتری داره و گریه کولیکش کمتر میشه. در مورد همسرت هم زیاد جلوی کمکشون رو نگیر چون ممکنه کلا کنار بکشه و حتی وقتی نیاز داشتی هم کمکت نکنه. مثلا اگه میگه بده من بگردونمش ، بچه رو بهش بده، صبر کن یکمی که گریه طول کشید واکنش نشون نده،خودش میاره دو دستی تقدیمت میکنه . مسلمه که مردها در بچه داری خیلی ناشی هستن ولی حالا که اشتیاق کمک داره بذار در مسیر یادگیری قدم برداره.

سلام عزیزم
خیلی ممنونم از بابت راهنمایی خوبت
مرسی که هستی
مامانم ادمی نیست که بشینی باهاش منطقی حرف بزنی چون بعدش یه دنیا حرف درمیاره پشت سرم و همه رو نسبت به من بدبین میکنه چون قبلا اینکارو کردم بدتر نتیجه ی عکس داد
با حرف شما دیگه اصلا از دستمال مرطوب به جز مواقعی که واکسن میزنم استفاده نمیکنم
باز ممنوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد