من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

روزهای پر از استرس

سلام دوستان

ببخشید نتونستم به قولم عمل کنم خواهرم و خواهرزاده ام پنجشنبه یهویی اومدن ار.دبیل

تا شب خونه بابا بودیم 

دو تا آبجی اولی رفتن میکرونیدیلینگ ،  اگه از نتیجه راضی باشن منم میرم انجامش میدم

تا اومدن ابجیا از کلینیک منو مامان برای شام کتلت و پلو پختیم

جمعه قبل از ظهر منو مامان و بابا، همسر و دانیال رفتیم سر.عین 

آبجیا نیومدن ، دکتر گفته بود سه روز به صورتشون آب نزنن

اتفاقا منم حدود یک هفته بود کمر درد شدیدی داشتم ، حتی چسب کمرم استفاده کردم ، دیگه میخواستم برم سر.عین ببینم آبگرم افاقه میکنه یا نه ! که خداروشکر کمر دردم همون آب موند و راحت شدم از دستش ، انگاری معجزه کرد برام.

بعد ازظهر خواهر برگشت تبریز پسرش باهاش نرفت

ساعت ۷ شب دانیال روی مبل خوابش برد که با مامان بردیم تو اتاق خوابوندیمش ، منم برگشتم خونه خودمون

از ساعت ۹ شب خوابیدم ، خیلی خسته بودم

شنبه صبح به مامان زنگ زدم گفت دانیال دیشب خیلی گریه کرد ، مامانشو میخواست به خلطر همین میخواییم ببریمش تبریز

جمعه به خاطر وضعیت پیش اومده ی کشور با مامان تصمیم گرفتیم پولای نقدکه پس انداز شخصی مونه رو دلار بخریم ، صبح رفتم صرافی فروش نداشتن و گفتن ظهر بیایین که قیمت احتمالا حدود ۱۴ تومن باشه ، همسر گفت به جای دلار طلا بخرینکه هم استفاده کنین هم همیشه کنارتونه و ترس دزدیده شدنشو ندارین، دیگه به مامان گفتم که اونم گفت باشه پس بیا بریم از تبریز بگیریم

اجرت طلا تو تبریز خیلی پایینه ، طلای بدون اجرت هم دارن

بلاخره بعد مغازه رفتیم خونه مامان ناهار خوردیم ، مامان پول داد ناهار خریدیم ، وسایلمونو جمع کردیم رفتیم تبریز

وضعیت جاده خیلی خراب بود ، مسیر ۲ونیم ساعته رو ۴ونیم ساعته رفتیم

آبجی برای شام پیچاق.قیمه و شیشلیک.گوسفندی با پلو درست کرده بود

یکشنبه صبح با مامان دوتایی با اسنپ رفتیم بازار طلافروشان

۶ تا النگو ، یه جفت گوشواره و یه آویز برلیان برای مامان خریدیم 

منم یه دونه انگشتر خریدم ، البته من ماه قبل یه دستبند کارتیر و یه زنجیر دیسکو و دلار خریده بودم ، خداروشکر قبل گرونی طلا و دلار بود.

به خاطر نامساعد بودن شرایط جوی و جاده مجبور شدیم بمونیم تبریز

دوشنبه که میشه امروز بعد صبحانه برگشتیم ار.دبیل 

چون ظهر حدود ساعت ۲ رسیدیم ، به همسر هم گفتیم اومد برای ناهار رفتیم فست.فود دو.مینو

بعدش برگشتیم خونه ، من که از وقتی رسیدم یا تی وی میبینم یا اینستاگردی میکنم

دلم برای مردم کشورم میسوزه ، خدا میدونه چی به سرمون خواهد اومد

کاش دولتمردان بیشتر به فکر مردم باشن

خدایا امیدمون فقط به خودته


روزانه نویسی

سلام دوستای گلم

حالم خوبه فقط کمرم درد میکنه و ضعف جسمی دارم 

میگن از عوارض سقطه ، نمیدونم ! امیدوارم زودتر خوب بشم

حال روحیم بد نیست ، دارم قرص فارماتون مصرف میکنم شاید این همه بیخیالی به خاطر اون باشه

از امروز یه تصمیمی گرفتم میخوام تا جایی که میتونم روزانه نویسی کنم به اضافه غذایی که اون روز میپزم رو عکس مراحل پختش رو بذارم

انشالله کم هم حواسم بیشتر پرت میشه

توکل به خدا

خدایا شکرت....