من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

دلم خیلی پره

سلام دوستان خوبین؟

خیلی دلم میخواد زود زود بیام بنویسم اما واقعا وقت نمیکنم

شرمنده


کاش موقع حرف زدن یا کاری رو انجام دادن حواسمون باشه که دلی رو نشکنیم 

مامانم از اول به دنیا اومدن بوسه میگه قیافه ش عین پسراست،

عید هم رفته بودیم خونه خاله وسطی دخترش خارج از ایرانه تازه اومده بود گفت پسره یا دختر گفتم دختره گفت عه عین پسراست خاله م هم گفت قیافه ش مثل پسراست 

پری روز خونه بابا اینا بودم داشتن افطار میخوردن نمیدونم حرف چی شد که من گفتم خاله اینا میگن بوسه شبیه پسراست که بابا و مامان هردوشون باهم گفتن اره عین پسراست 

قلبم فشرده شده ، بغض گلومو  گرفت خیلی ناراحت شدم ، دلم شکست از حرفشون

شاید اگه بوسه پسر بود و کسی میگفت شبیه دختراست خوشحال میشدم و میگفتم ببین چقدر پسرم خوشگله که میگن شبیه دختراست اما وقتی به یه دختر بچه همچین حرفی میگن آدم ناراحت میشه یعنی ببین چقدر بدقیافه ست که شبیه پسراست ،

شاید بوسه بچه ی خیلی خوشگلی نباشه اما برای من خوشگلترین دختر دنیاست و از ته قلبم یه جوری دوستش دارم که میخوام براش بمیرم.

گاهاً بعضی از کارهای اطرافیان جوری عذابم میده که با خودم میگم کاش برای همیشه برم یه جای دور و از همه فاصله بگیرم سالی یکی دوبار کوتاه ببینمشون.

خانواده ی همسر که کلا من و بوسه رو خط زدن ، مادرشوهر اصلا انگار نه انگار که یه نوه به اسم بوسه داره ، خیلی بهش بی محلی میکنه ، عید دیدنی خونه ی عموهای همسر رفتیم اونا هم اونجا بودن اصلا جوری رفتار کرد که اصلا انگار هیچ بچه ای باهامون نبود  ، خودشو به ندیدن زد 

خواهرشوهر بزرگه عید رفته بود قم ، مادرشوهر بهش پول داده بود برای با.ر.ان دختر خواهرشوهر کوچیکه عروسک بخره 

یه عروسک بزرگ هم قد با.ر.ان براش خریده بود. اما برای بوسه یه جفت جواربم نگرفته بود

البته خانواده ی خودمم دست کمی از اونا ندارن 

اون ماجرای زایمانم بود که هیچکس کنارم نبود بهم برسه واقعا روزای بدی رو گذروندم هر وقت یادم‌میبته گریه م میگیره با خودم میگم خوب شد اون روزا گذشتن .

البته خواهرزاده ام ۵ روز موند پیشم اما اونم بیچاره همش به فکر پدر ومادرش بود که شی.راز بودن ، اگه اونا شی.راز نبودن فکر کنم اونم پیشم نمی موند.

الانم مامان و بابا همه حواس و فکروذکرشون آ.ویناست 

دیشب موقع خداحافظی بابا ۱۰ تومن به اوینا داد منو بوسه هم اونجا بودیم اما اصلا انگار نبودیم

امروز براش لپ لپ بزرگ و خوراکی خریده بود حدود ۲۰ شده بود ، اما انگار نه انگار بوسه هم هست ، الان حدود ۲۰ روزه بوسه فرنی میخوره هر ۳ روز یکبار براش یه بطری شیر روزانه میخرم ، وقتی دا.نیال و ا.وینا بچه بودن ماما و بابا بهشون پول شیر میدادن یا براشون شیر میخریدن اما برای بوسه اصلا یکبارم ندادن 

۱۰ تومن واقعا پول بی ارزشیه من به خاطر کم محلی کردن و بی توجهی شون ناراحتم

وقتی اوینا اونجاست بابا و مامان همه ی حواسشون به اونه 

دلم برای خودم و بوسه میسوزه که چقدر تلاش میکنم که بهمون توجه کنن اما هیچکس مارو نمبینه

با اینکه وضعیت مالی مون چندان خوب نیست اما هیمشه دست پر میرم خونه بابا اینا میگم شاید به واسطه ی وسایلی که با خودم میبرم به دخترم توجه کنن اما بازم بهش بی محلی میکنن

خیلی دلم میگیره 

واقعا خیلی دلگیرم کاش باهاشون همسایه نبودم 

کاش یه شهر دیگه بودم چند ماه یکبار میدیدمشون 

همیشه از بچگی در حال گدایی محبت از پدر و مادرم هستم 

بچه که بودیم و تا همین الان مامانم خواهر دومی و اخری رو خیلی دوست داشت و  داره کلا همیشه طرفدار اوناست هرکاری بخواد بکنه اونا اول در جریان قرار میگیرن من که همسایه شم از هیچی هیچوقت خبر ندارم 

بابا هم از اول تا الان خواهر بزرگه رو دوست داره همیشه میگه ش... قلب و روح منه

متاسفانه من وسط موندم هیچوقت هیچکدومشون بهم توجه نداشتن و ندارن 

الانم نوبت دخترمه

دلم خیلی پره......

یه روز بد

سلام دوستان خوبین؟

ببخشید کامنتارو دیر به دیر جواب میدم 

شرمنده چون هم سرکار میرم شدیدا خسته میشم هم با بوسه کوچولو واقعا وقت نمیکنم 

اما از لطف ، توجه و محبتتون صمیمانه سپاسگذارم . 

با کامنتاتون خیلی بهم انرژی میدین ، مرسی که هستین.

متاسفانه بازم یه دسته گل به آب دادم که شدیدا در موردش عذاب وجدان دارم و هرلحظه وقتی یادم می افته دلم ریش ریش میشه و میخوام بمیرم .

پریروز ۱۶ فروردین  برای اولین بار میخواستم خودم ناخنای بوسه رو کوتاه کنم ، ناخنگیرشو برداشتم باهم رفتیم تو تراس روی صندلی نشستیم میخواستم جای پرنوری باشم که چشمام خوب ببینه ناخناشو چطوری بگیرم همون ناخن اول خدا منو لعنت کنه نمیدونم چطوری  گرفتم که یهو بیچاره بچم جیغ کشید پوست نوک انگشتشم با ناخنش گرفته بودم ، خونش بند نمی اومد  ، یه لحظه درمانده شدم نمیدونستم چیکار کنم ، سریع و تند تند تو خونه با بوسه راه میرفتم نمیدونستم چیکار کنم ، همش منتظر بودم خونش بند بیاد ، اما قطع نمیشد ، گریه ش قطع شده بود اما ناراحت و بی حوصله بود تو واتساپ تصویری به همسر زنگ زدم آخه هروقت به همسر زنگ میزنم تا بوسه باباشو میبینه میخنده گفتم شاید باباشو ببینه بازم بخنده اما نخندید منم اولش نگفتم چی شده ، خودش وقتی رفتار من و بوسه رو دید گفت چی شده که اشکای من سرازیر شد ، جریانو براش تعریف کردم 

اونم اولش گفت ناراحت نشو کاریه که شده تلفنو قطع کردم 

دیدم خونش بند نمیاد به خواهر کوچیکه زنگ زدم گفت با بتادین بشورش خونش بند میاد

بتادین نداشتم تو خونه زود لباس بوسه روپوشیدم خودمم اماده شدم بوسه رو گذاشتم تو آغوشی رفتیم داروخونه 

تو راه همسر زنگ زد گفت چطور شد؟ که گفتم دارم میرم بتادین بخرم 

وقتی رسیدیم داروخونه خونش بند اومده بود 

خود دکتر داروساز تو داروخونه بود به انگشت بوسه نگاه کرد ناراحت شد گفت بتادین لازم نیست یه پماد میدم زود زود از این بزن بهش اصلا هم نذار آب بهش بخوره

آب نخوردن به انگشت بوسه تقریبا محاله چون همش انگشتاش تو دهنش و داره میخورتشون.

تو مسیر برگشت اجاره نشین سابق بابا اینارو دیدم البته سابق یعنی حدود ۳۰ سال پیش . یکم باهاش حرف زدم جریان انگشت بوسه رو بهش گفتم برگشت بهم گفت تقصیر خودته ناخنو پنجشنبه یا جمعه میگیرن چون وسط هفته گرفتی اینجوری شده موندم بهش چی بگم 

به زور از دستش خلاص شدم فقط یکریز داشت حرف میزد هی بهش میگفتم من عجله دارم میخوام برم انگشت بوسه رو پماد بزنم اما ول کن نبود به زور ازدستش فرار کردم.

برگشتیم خونه اول انگشت و دستش که پر از خون بود رو شستم دکتر گفت اول بشورش بعد پماد بزن دیگه هم نذار دستش خیس بشه.

پمادو زدم روش چسب زخم زدم ، دستکش هم براش پوشیدم.

همسر بعد اومدن شروع کرد به غر زدن که حواست کجا بود و .... کلی حرفه بی ربط دیگه آخر سرم گفت احتمالا موقع گرفتن ناخن بوسه داشتی تی وی میدیدی وگرنه هیچ آدم عاقلی اینجوری ناخن نمیگیره ....

خداروشکر انگشتش زود خوب شد اما عذاب وجدان هنوزم منو ول نمیکنه.

خدایا شکرت .....