من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

سلام بعد ۸ ماه

سلام دوستان

خوبین؟

واقعیتش من اصلا خوب نیستم

حال روحیم داغونه ، مثل یه لیوان شکسته ام که پر از ترکه اما هنوز ازهم جدا نشدن

دوست دارم اینجا از درد ودلام و مشکلاتم بنویسم اما یه عده میان میگن پر از انرژی منفی هستی و حس بد بهمون انتقال میدی

نمیدونم چیکار کنم واقعا تنهام و شکستم هیچکسو ندارم باهاش دردول کنم خیلی خیلی تنهام

این روزا کلی بد آوردم 

برای دل خودم مینویسم شاید یکم سبک بشم

کسی هم از نوشته هام خوشش نمیاد نخونه ، اینجا دفتر خاطراتمه قبلا روزای خوب زیاد داشتم اما الان ندارم هر کاری هم میکنم روزای خوب نمیان....

این روزا واقعا داغونم رابطه ام با همسر در حد صفره شبا آخر وقت عصبی و خسته میاد خونه میخوابه کوچکترین توجهی به من و بوسه نداره

چون زود دعوا میکنه از ترسم هیچی بهش نمیگم تا دعوا راه نیفته واقعا دیگه اعصاب و حوصله دعوا کردنو ندارم

از لحاظ کاری هم کلی ضرر مالی دیدم هم زیر ابمو زدن.

۱)- من همیشه یه فلاسک کوچیک دارم که در حد یک لیوان چایی میگیره ۱۰ روز پیش داشتم میرفتم سرکار اونو پرکردم گذاشتم تو کیفم ، یهو دیدم یه چیز داغ ریخت روی پام نگو فلاسک باز شده کل چایی ریخته روی گوشیم و باطری های دوربین

متاسفانه گوشیم کار نکرد بردم دادم درست کردن ، از اون روز به بعد باطری های دوربینم زود زود دشارژ میشن.

۲)- هفته ی پیش مراسم حنابندون مردانه تو خونه بودیم 

من قسمت زنانه بودم اخر مراسم حدود ساعت ۱  بیکار بودیم منتظر بودیم داماد از مردانه بیاد تا براش خانواده ی عروس حنا بیارن ، دوربین و نور سر دوربینمو روی زمین گذاشته بودم نا از بالا نیفته خدای نکرده بشکنه عروس حواسش نبود یه لیوان آب روشون ریخت خداروشکر دوربین چیزیش نشد اما نورسرم خراب شد.

۳)- ۳ روز پیش باغ تالار بودیم دستگاه رونین که باهاش فیلم میگیرم شارژش کم شده بود ، روی میز با پاور بانک برای شارژ گذاشتم ، آخر مراسم عروس و داماد رفتن شام بخورن ، منم پاور بانکو جدا کردم گذاشتم رو میز رفتم برای تصویربرداری برگشتم دیدم پاور بانکم نیست هرچقدر گشتم نبود دزدیده بودن .

۴)- دیروزم تو تالار گوشی از دستم افتاد ال سی دیش شکست

الانم گوشی مامانمو امانت گرفتم

قرار شده یه ال سی دی معمولی روی گوشیم بندازن اطلاعات گوشی رو بردارم بعد یه گوشی جدید بخرم چون بعد ریختن چایی هم زیاد هنگ میکرد.

5)- امروزم فهمیدم هدفون بلوتوثی که ۲۰ روز پیش خریده بودم و از همون اول تو کیف تجهیزاتم گذاشته بودم  نیست ، نمی‌دونم تو کدوم تالارو برنامه اونم برداشتن 

ای خداااااا بسه دیگه خسته شدم.....

اینا ضررای مالی بودن که تو این ۱۰ روز حدود ۱۵ میلبون ضرر کردم ، 

 برای ضرر مالی ناراحت نمیشم اینکه اینقدر زحمت میکشم پول حلال در بیارم اما پولم حرام میشه برای اون ناراحت شدم ، یه بچه ی سه ساله رو در به در هر دفعه میذارم خونه خواهرکوچیکم یا مامانم ، ۶-۷ ساعت نمیبینمش ، خودم از خستگی زیاد شبا نمیتونم از درد پاشنه های پام و درد کتف دست راستم بخوابم ، دستگاه رونین خیلی سنگینه فیلمبرداری مداوم باهاش سخته

اما همه ی اینا به کنار اینکه بین همکارا زیابمو میزنن خیلی خیلی زیاد ناراحتم میکنه و عذابم میده ، یه خانمی هست که من حدود ۵ سال باهاشون کار کردم  اما تازگیا که من خودم بیشتر کار میگیرم و فیلمبرداری میرم این خانم همش حسودی منو میکنه.

همون روزی که فلاسک چایی ریخت رو گوشیم این خانم برای پخش کلیپ اومد تالار منو اونجا دید که داشتم با دستگاه کرین کار میکردم ، رفته به صاحب آتلیه گفته چرا به س.میه کار میدین به ما نمیدین

(آخه ما همه مون اپراتور فیلمبرداری هستیم)

فردای اون روز اون اقا زنگ‌زد به من گفت همه ی برنامه های اون خانم رو کنسل کردم شما بیایین برای برنامه های ما

چند روز بعدش همین آقا به من پیام دادم خانم سم.یه انتظار نداشتم بری تو برنامه های من کارت و شماره ی خودتو بدی اصلا کار خوبی نکردی

( آخه ما اپراتورها حق نداریم تو برنامه ی آتلیه دارا کارت و شماره ی خودمونو بدیم) 

منم هرچقدر قسم خوردم گفتم من اینکارو نکردم قبول نکرد ، 

به خدا به جون بوسه قسم من هیچوقت اینکارو نکردم و نمیکنم چون واقعا اینکار  تو کار ما دزدی حساب میشه، 

گفتم آخه کی این حرفو زده من چرا باید اینکارو بکنم !؟!

یه اسکرین شات فرستاد که این پیامو یکی برای من فرستاده که خانم س.میه شمارشو تو مراسم شما داد و برای عروسی دی ماه رفتیم با اون قرار داد بستیم

کاملا یه پیام فیک بود به اون آقا هم گفتم اگه با من قرار دادبستن عکس قراردادو بفرستن ، عکس فیش واریزی بیعانه یا تماس تلفنی که با من گرفتن اسکرین بگیرن بفرستن....

فعلا همینجوری مونده از اون آقا هم خبری نیست

وضعیت رابطه ام با همسر هم در حد سلام و علیکه 

نمیدونم اصلا چرا نمیخواد با من حرف بزنه شبا به بوسه شب بخیر میگه میره میخوابه انگار من اصلا نیستم

بیشتر از دوماهه باهم رابطه نداشتیم....

بلاخره که دلم خونه خیلی خیلی ناراحتم و نمیدونم چیکار کنم....

دلم میخواد چند روز مثل قبلنا میرفیتم شمال 

میرفیتم جنگل و دریا 

خوشحال بودیم 

میگفتیم میخندیدیم اما  حیف .....

ناراحتم هیچکسم ندارم باهاش حرف بزنم....