من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

واکسن ۴ ماهگی

سلام دوستای هوبم

خوبین؟

خداروشکر واکسن ۴ ماهگی بوسه جونم زدیم راحت شدیم 

شب قبلش تا صبح خوابم نبرد 

همش نگران بودم آخه دفعه ی قبل خیلی اذیت شده بود،

صبح ساعت ۱۰ و بیدارش کردم شیر دادم ، جاشو عوض کردم سرهمی مخمل صورتیشو با سویشرت گل گلی یش پوشیدم رفتیم بهداشت  قبل رفتن بالباسای خوشگلش با دوربین عکاسی ازش عکس گرفتم

خداروشکر اینبار قبل ما کسی نبود

قد و وزنشو گرفتن گفتن خداروشکر نرماله بهش مولتی ویتامین  برای دو ماه دادن بعد رفتیم پیش خانم واکسن زن

خیلی ناراحت بودم و بغض داشتم ،  تو اتاق واکسن نرفتم همسر رفت پاهای بوسه رو بگیره ، جلوی در اتاق دانشجوهای کارآموزی ایستاده بودن به زدن واکسن بوسه نگاه میکردن

وقتی بعد زدن آمپول اول جیغ زد اشکام شروع به ریختن کردن تو سالن فقط گریه میکردم، آمپول دومم زدن با جیغ کشیدنش فهمیدم تموم شد رفتم داخل لباساشو پوشیدم بچه م بدجور گریه میکرد ، میخواستم براش بمیرم.

خانمه بازم گفت حتما کمپرس سرد و گرم بذارین

برگشتیم خونه با همسر اولین قطره ی استامینوفنش رو ساعت ۱۱ قبل از ظهر دادیم ، همسر رفت سر کار

پکیج رو خاموش کردم تا بوسه دمای بدنش زیاد بالا نره 

بلوزشم درآوردم با بادی و شلوار موند.

تو دو تا کیسه زیپ دار پر آب کردم گذاشتم تو فریزر آخه پک های یخمون از دفعه ی قبل واکسن بوسه خونه ی مامان مونده بود.

هرچند دلمم نمیخواست اینبار کمپرس سرد و گرم بذارم اما محض احتیاط برای جلوگیری از تب زیاد آماده کردم که اگه نیاز بود استفاده کنم.

که استفاده نکردم.

مامان نزدیک ظهر زنگ زد گفت واکسن زدین که گفتم آره گفت نمیایین اینجا؟ که گفتم خونه خودمون راحتتریم آخه دانیال خونه مامان اینا بود ، اونم چون بچه ست زیاد سروصدا میکنه بوسه همش از خواب میپره نمیتونه خوب بخوابه.

بعدازظهر خواهر کوچیکه و دخترش اومدن البته خودم ازقبل گفته بودم بیاد برای کمک که لطف کرد اومد.

بعد ازظهر مامان حدود یکساعت اومد برای دیدن بوسه

خداروشکر تب بوسه زیاد بالا نرفت ،

اما بیحال بود و تو خواب ناله میکرد اما مثل دفعه ی قبل شدید  گریه نمیکرد 

برای شام همسر ناگت مرغ پخت ، شوهرآبجی کوچیکه هم اومد بعدشام رفتن.

شب رختخوابمونو با همسر تو سالن انداختیم ، جای بوسه رو وسطمون انداختیم ،

تا صبح چندین بار براش تب سنج گذاشتم ، استامینوفنشم هر ۴ ساعت یکبار تجدید میکردم.

روز دومم حالش خوب بود بازم آبجی کوچیکه بعدازظهر اومد تا شب موند.

شب برای شام کاچی پختم برای همسر آبجی کوچیکه هم آبجی خودش سیب زمینی سرخ کرد.

در کل واکسن چهارماهگی برخلاف اینکه میگفتن علاوه برواکسن دو ماهگی یه آمپول اضافه داره و خیلی سخته ، به نظر من خیلی خوب بود انشالله برای همه بچه ها آسون و خوب بگذره.

خدایا شکرت....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد