من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

به امید روزای خوب

سلام دوستان 

خیلی ممنونم که پیگیر احوال شوهرخواهر عزیزم هستید 

ایشون نسبتا حالشون بهتره ، ۸ روز آی سیو بودن ، یک روز هم بخش بستری شدن ، خداروشکر مرخص شدن اومدن خونه 

دکتر گفتن باید برای پیوند کبد برن شیراز اقدام کنن

برای دو هفته بهشون دارو دادن ، بعد ش قراره دوباره آندوسکوپی بشن ، میخوان بعد طی این مدت انشالله برن شیراز 

متاسفانه دکتر گفتن بیماری دیابت که دارن باعث شده کبدشون به این وضعیت دربیاد، 

تو سونوگرافی آخر هم گفتن کیسه صفراشونم پر از سنگه 

اما فعلا نمیتونن عمل کنن

محتاج دعای شما عزیزان هستیم 

لحظاتتون لبریز از عشق و شادی

نظرات 2 + ارسال نظر
nazi salehi جمعه 7 آذر 1399 ساعت 13:44

سلام عزیزمهربونم.امیدوارم لحطه هاتون با تانسوی قشنگم تا همیشه لبریز عشق و ارامش و سلامتی باشه.خدا میدونه هر لحطه به یادتونم و دلم پیشتون.اخ که خدا چقدر حضورش تو خونتون پر رنگه این روزا با وجود فرشته کوچولوی نازنین.خدا رو شکر بهتری و شک ندارم الان که برات پیام میزارم از روزی که پست رو گذاشتی بهترم هستی.مراقب خودت باش عزیزم.تانسوی نازمو از طرفم ببوس و بگو هر روز برات اسفند میریزه خاله.عزیزم فقط چهار چوب سه نفره خونت برات مهم باشن .آدما دوجا خودشونو بعت نشون میدن یکی وقت غم که الهی ازتون دور یکی وقت شادی وموفقیت.چون دات واقعیشونو تشون میدن که چشم دیدن ندارن.خوشی و ارامش و به ثمر رسیدنت رو ببینن وقت غمم انگار خوشحال میشن از بدبختی ادم چرا چون اونقدر نفهمن مرگ و مصیبت و عمو برای همسایه میبینن و فکر نمیکنن یه روز سهم دل کبنه ای خودشونم میشه.تخم مرغ بگردون دور سر خودت و بچت و همسرت به تیت بلاگردتی پرت کن تو کوچه مخصوصا وقتی از اون دست ادما قبلش پیشتون بودن از اسفند غافل نشو و توکلت فقط به خدا باشه به بقیه فکرم نکن یاد بگیر و به تانسو یاد یده با هر کی مثل خودش رفتار کنه عین خودش نه بیشتر نه کمتر.منم زخم این جور ادمارو کم نخوردم ولی باورت میشه تو این نه ماه چشمم رو خیلی چیزا باز شد که باور نمیکردم ادما بتونن تا این حد پست باشن.فکر کن هنور یک ماه از پرواز کامی نگذشته بود دختر عمشو عقد کردن نه محصرا مراسم مفصل همشونم رفته بودن حتی پدر بزرگش.فقط عموش نرفت .حتی چهل روزم حرمت نگه نداشتن.اونم برای پسری که خودشون بارها به زبون اورده بودن از همه نوه های خانواده محجوب تر باادبتره.انگار خدا میخواد چشممون رو باز کنه.بسپارشون به خدا چه اونایی رو که بهت محبت کردن چه اونایی رو که اذیتت کردن خودش میدونه چطوری ثواب و عذاب براشون سهم کنه.میبوسمت عزیزم و به خدا میسپارمتون.مراقب رفت و امدا باشیداوضاع خوب نیست

سلام نازی خانم عزیزم
قربونتون بشم ، خودتون میدونین چقدر برام عزیزین و چقدر دوستتون دارم به خدا هر روز به یادتونم و همیشه برای دل بزرگ و مهربون شما از خدا صبر و آرامش میخوام ،
خداروشکر خیلی بهتریم ، روزای اول خیلی خیلی اذیت شدم الانم یادم می افته بغض میکنم ، هیچ کمکی نداشتم هیچ راهنمایی درست و حسابی نشدم ، خودم هیچ بیچاره تا.نسو خیلی اذیت شد ، مامانم فقط شب اول پیشم موند تازه اونم صبح اول وقت رفت نه به فکر خورد خوراکم بود نه به فکر بچه م بود هیچ هیچ دستشو بهانه کرد دیگه اصلا هیچکاری نکرد برام ، مامانم همه چی رو مادی میبینه ، پول میده ، کادو میده ، طلا میخره اما یه لیوان چایی دست آدم مریض نمیده
هرچند خیلی بهتر از مادرشوهره که حداقل حمایت مادی هم نمیکنه کمک کردن پیشکش
اصلا دلم نمیخواد حتی برای یه لحظه ببینمش ، هر وقت یاد حرفایی که تابستون زنگ زد بهم گفت می افتم عصبی میشم و بیشتر ازش متنفر میشم ، به خدا واگذارش کردم
مرسی خاله ی مهربون که بفکر دخترمی و براش اسپند دود میکنی
خیلی دوستت داریم
متاسفانه سر کارای تا.نسو با همسر خیلی درگیر میشیم، این روزا خیلی دلم پره از خیلی چیزا

درسته واقعا همه روز شادیت ناراحتن روزای بد و سختت هم خوشحالن که غصه داری واقعا انگار مرگ برای همسایه ست این روزا برای همه پیش میاد کاش بفهمن
واقعا باور نمیکنم خانواده همسرتون حداقل قبل از چهلم کامیاب عزیزم اینکارو کرده باشن
چطور دلشون میاد اینقدر بد باشن ، من که بعد از شنیدن خبر کامیاب جان تا چند روز گیج بودم خدا میدونه چقدر گریه کردم ، الانم یادم می افته دلم میگیره و ناراحت میشم باور نمیکنم جوون رعنایی مثل کامیاب پر کشیده باشه ، روحش شاد

میترا جمعه 2 آبان 1399 ساعت 01:10

انشالله بهتر باشن
خداهمه مریضارو شفا بده و شوهرخواهرتو انشالله

سلام عزیزم
خیلی ممنونم
الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد