من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

روزهای بارداری

سلام  دوستای گلم

خوبین؟

شرمنده این چندوقت حالم خیلی بد بود با اینکه همیشه با خودم فکر میکردم هرموقع باردارشدم روزانه نویسی میکنم تا لحظات شیرین بارداریم ثبت بشه اما متاسفانه حالم به حدی بد بود که اصلا نتونستم حتی چند سطر بنویسم.

روزای خوبی نداشتم ، بدویار بودن خیلی خیلی سخته

بوها خیلی اذیتم میکردن ، حالت تهوع و استفراغ از زندگی سیرم کرده بود ، تپش قلب رو هم که نگم

طعم غذاها خیلی بد بود به حدی که موقع خوردن آب فکر میکردم دارم وایتکس میخورم

تنها چیزی که میتونستم راحت بخورم و بالا نیارم موز بود و هست البته اونم مشکل یبو.ست رو تشدید میکنه

حدود ده روزه  که دیگه با بوها (البته به جز بوی مرغ) مشکلی ندارم

تپش قلبم کم شده اما هنوز قطع نشده

حالت تهوع هنوزم دارم خصوصا وقتی که گرسنه میشم حالت تهوعم بیشتر میشه

اما خداروشکر دیگه بالانمیارم

جالبه با اینکه کاملا خوب نشدم اما از وضعیت فعلیم خیلی راضی ام چون روزای خیلی بدتر رو دیدم دیگه به این بدها راضی ام.

چند سطر در مورد اتفاقاتی که این چند وقت اخیر در مورد مراقبتهای بارداری انجام دادم رو بنویسم:

هفته هشتم که با رعایت موازین بهداشتی کرونایی و با ترس خیلی زیاد که نتیجه ی سونوگرافی چی میشه با همسر رفتیم سونو ، خداروشکر قلب جنین تشکیل شده بود و کاملا نرمال و سالم بود

چون جنین قبلیم قلبش تشکیل نشده بود خیلی نگران بودم البته اون شرایطش با این فرق میکرد اون آی و.ی افی بود

بلاخره که روز خیلی خوبی بود و خیلی خوشحال شدیم 

حتی موقع شنیدن صدای عشقم بغض کردم خیلی لحظه ی شیرینی بود ، این لحظه رو برای همه منتظرا آرزو میکنم

جواب رو بردم دکتر ازش خواستم برام غربالگری هفته دوازدهم رو بنویسه

۱۱ هفته و چهار روز رفتم برای سونوی غربالگری که بازم همه چیز خوب بود

روز بعدش رفتم برای آزمایش خون غربالگری

سه روز بعد جواب رو گرفتم ، دکترمو عوض کردم ، چون میخوام برای زایمان هم پیش همین دکتر برم ، جواب رو بردم به اون نشون دادم

متاسفانه یکم ناراحتم کرد بهم گفت  چون سابقه سقط داری و سنت زیاده هم باید یه سری دارو مصرف کنی هم باید آزمایش ژنتیک بدی ، 

هزینه آزمایش زیاد بود یک میلیونو هفتصدهزارتومن به اضافه آزمایشات چکاپ بارداری که با اونا شد ۲ میلیون

آزمایشات رو دادم 

داروهاروهم خریدم اما به جز اسید فولیک ، ویتامین دی ، قرص ایزن پلاس و آسپرین بقیه رو که آمپول آنوکساپارین و شیاف پروژسترون هستن رو استفاده نمیکنم

چون فکر میکنم اینا برای بارداری طبیعی لازم نیستن من اینا رو تو آی وی اف استفاده کردم اما هیچ نفعی برای جنین نداشت ،  نه باعث شد قلبش تشکیل بشه نه باعث شد سقط نشه 

پس داروهای گرون بیخودی هستن 

که البته من خریدمشون اما نمیخوام استفاده کنم.

در مورد جنسیت نی نی جونم بگم:

قرار بود جواب آزمایش ژنتیک ۱۰ خرداد بیاد اما ۳۰ اردیبهشت از آزمایشگاه به همسر زنگ زده بودن که جواب آزمایش اومده بیایین ببرین

همسر زنگ زد بهم گفت که جواب اومده من مغازه ام نمیتونم برم بگیرم فردا میرم میگیرم منم گفتم کاش حداقل میپرسیدی سالمه یا نه چون من خیلی نگرانم  ، همسر گفت نه دیگه فردا جوابو میگیریم دیگه نگران نباش

شب وقتی اومد خونه خیلی تعجب کردم یه باکس فوق العاده خوشگل گل گرفته بود که بهش یه بادکنک تعیین جنسیت و ۱۰۰ دلار پول زده بودن (عکسشو سعی میکنم تو پست بعدی بذارم)

خیلی خوشحال شدم فهمیدم جوابو گرفته و نی نی سالمه

موقعی که باکس رو میخواستم بذارم رو میز فکر کردم نی نی دختره چون از توی بادکنک یکم مشخص بود

از همسر پرسیدم گفت آره دختره هر دومون خیلی خوشحال بودیم

دوربین عکاسی رو تنظیم کردم چندتا عکس گرفتیم

موقع ترکوندن بادکنکم فیلم گرفتیم که برای پرنسسمون ثبت خاطره بشه

بعد همسر مادرش زنگ زد گفت

همسر میخواست بره خونه بابا ، بابا سوال بورسی ازهمسر داشت

همسر گفت بهشون نگو من میخوام برم بگم چون خودش خوشحال بود فکر میکرد واکنش همه خوب باشه اما متاسفانه ظاهرا بابا و مامان از دختر بودن نی نی ناراحت شده بودن و به همسر هیچی نگفته بودن

مامان گفته بود عه راست میگی؟‌! واقعا؟!

بابا هم خودشو به نشنیدن زده بود

خیلی ناراحت شدم از این رفتارشون ، انتظار داشتم اونا هم خوشحال بشن

فکر میکردم بعد از نازایی و گذروندن اون روزا  جنسیت دیگه برای هیچکس مهم نباشه

البته فرداش که مامان برای احوالپرسی زنگ زد گفتم که از واکنششون ناراحت شدیم ، بابا و مامان هم برای اینکه از دل  منو همسر دربیارن هردوشون هم به من هم به همسر زنگ زدن تبریک گفتن ، هرچند من که دلم شکست از اینکارشون 

اما پیش میاد دیگه ، الان دیگه برام مهم نیست

مامان کارتشو داد برای مژدگانی خبر نی نی برای همسر شلوار بخریم 

ماهم به جای یه دونه شلوار گرون ،  دو تا شلوار لی مشکی قیمت مناسب گرفتیم که یه مدت بتونه ازشون استفاده کنه ، دو تا باهم ۲۱۰ تومن شدن


نظرات 5 + ارسال نظر
فرنوش شنبه 24 خرداد 1399 ساعت 21:14

اِ واااا خاله فرنوش جا مونده از پست جدید! سمیه جون الهی شکر که بهتر شدی عزیزم. بنظرم در فرهنگ ایران ناخودآگاه پسر پسندی غالب هست. اولاد سالم و صالح باشه فرقی نداره. ما که از الان واسه این قرتی خانوم غش و ضعف میکنیم مراقب خودت باش عشقم

قربونت بشم خاله فرنوش مهربون و عزیزم
مرسی که اینقد خوب و ماهی
شما هم مواظب خودتون وعزیزانتون باشین

نیسا چهارشنبه 21 خرداد 1399 ساعت 13:37 https://nisa.blogsky.com/

سمیه جونم وقتی وبت را باز کردم شدیدا ذوق زده شدم از ته دلم بهت تبریک می گم. خیلی خیلی خوشحالم. مخصوصا نی نی دختر. دختر پر از برکت و عشقه. خیلی خیلی مراقب خودت باش.

قربونت بشم نیسای مهربون و عزیزم
خودت میدونی چقدر دوستت دارم و همیشه به یادتم
تو هم خیلی مواظب خودت باش
لیاقتت لحظات پر از شادی و آرامشه

میترا سه‌شنبه 20 خرداد 1399 ساعت 14:19


مبارک باشه عزیزم
به خوشی و سلامتی بغل بگیریش انشالله

فدات بشم عزیزدلم
خیلی ممنونم

رویای ۵۸ سه‌شنبه 20 خرداد 1399 ساعت 13:43

ان شالله به سلامتی...خیلی برات دعا می کنم....الان چند هفته ای؟

فدات عزیزم
خیلی ممنونم
۱۷

ندا سه‌شنبه 20 خرداد 1399 ساعت 11:35 https://mydailyhappenings.blogsky.com/

واااااای سمیه دختررررره. میدونی که دیگه من عااااااشق دخترم. خدا برات نگهش داره، به سلامتی و دل خوش دنیا بیاد و زایمان راحتی داشته باشی و به سلامتی بغل بگیریش.
مامان منم پسر دوسته. و البته بخاطر سنتی بودن هم هست این موضوع و اینکه خانواده ها دوست دارن اسمشون ادامه دار باشه برای اون پسر دوست دارن. من دوستم آمریکاست، بچه دار شده. فامیلیه بچه ترکیب فامیل پدر و مادر هست. در واقع میگفت فامیلی انتخابی هست. هم میتونه فقط فامیلی پدر باشه یا فقط فامیلی مادر یا ترکیبی. ولی اینجا متاسفانه فقط پدر. برای همین خانواده ها رفتارشون اینجوریه.
خلاصه که مبارکت باشه عزیزم. به قول مادربزرگم: ماشالله چه سعادتی، خدا به هرکسی دختر نمیده.
خدا حفظتون کنه. مواظب خودتون باش. بوووووووووس

سلام نداااااااااجونم
خوبی عزیزدلم؟
خیلی دلم برات تنگ شده الان داشتم وبلاگتو نگاه میکردم ، دیدم بازم هیچی ننوشتی
واقعیتش نداجون اگه این واکنش رو از مادرشوهرم میدیدم ناراحت نمیشدم اما مادروپدر آدم وقتی اینکارو میکنن آدم دلش میشکنه
به هر حال زندگی پر از ناملایماته دیگه باید مثل همیشه بیخیال بشیم
اما خودم خیلی خوشحال و راضی ام همش فکر میکنم موهاشو میبافم ، موگیر میزنم
براش لباس توری پفی میخرم
چون مادرو دختریم هرجا دلم خواست میبرمش
براش طلا میخرم، دوست دارم دختر بچه طلا بندازه
فکر میکنم با پسر به اندازه دختر راحت نمیشدم
فدات بشم خیلی ماهی
دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد