من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

روزهای بارانی من

سلام

کارم شده فقط گریه کردن و غصه خوردن

هر ثانیه از خاطرات این دو ماه همش تو ذهنمه 

ساعت مصرف داروها و آمپولا که میرسه دلم آشوب میشه

بعضا فکر میکنم یادم رفته مصرفشون کنم میترسم و استرس میگیرم یهو یادم می افته دیگه مصرفشون نمیکنم

یادم می افته که خدا منو لایق مادر شدن ندونست 

لیاقت نداشتم مادر بشم

میخوام فراموش کنم اما نمیشه همش احساس شرمندگی میکنم از همه کسایی که این دو ماه بهشون زحمت دادم

از پدرشوهرم خجالت میکشم که اینهمه هزینه کرد ، جواب زحمتاشو ندادم

از خواهرم که ده روز رفتم خونش خوابیدم و بهش زحمت دادم

از مامانم که چون استراحت نسبی داشتم کارامو انجام میداد ، غذاهامو میپخت

از بابام که بیچاره هرروز برای زدن آمپولم سه طبقه خونه بدون آسانسور رو می اومد و اومد ، چقدر تو این مدت تو فکر بوود

چهره اش وقتی اومد بیمارستان هر لحظه جلوی چشممه ، چقدر پریشان و ناراحت بود

از همسرم........

از خواهرام که همش نگران و ناراحتشون کردم

خدایا از همه شرمنده شدم

نمیدونم تاوان کدوم کارای بدمو دارم پس میدم اما خسته شدم واقعا دیگه نمیکشم......


نظرات 13 + ارسال نظر
افق بهبود سه‌شنبه 30 دی 1399 ساعت 17:28 http://ofogh1395.blogsky.com

یوسف گمگشته باز آید به کتعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

ممنونم
خیلی خوب بود

پیشاگ شنبه 23 آذر 1398 ساعت 14:31 http://bojboji.blogfa.com/

سمیه جان خودتو سرزنش نکن
مطمعن باش اطرافیات اصلا همچین حسیو ندارن .
نا امید نشو و توکلت به خدا باشه

فدات بشم عزیزم
انشالله همینطوره که شما میگین
توکل به خدا
عزیزم لحظاتت لبریز از عشق و شادی

حانیه جمعه 22 آذر 1398 ساعت 15:29

سمیه جان پسر دایی منم بچه دارنمیشدن حتی ای وی اف هم جواب نداد یه مدت خانمش میگفت مشکل معده پیدا کردم علائم مسمومیت دارم تازه هرروزم طنابم میزد که چاق نشه برای حالت تهوع میره دکتر که بهش میگن بارداره پس ازلطف خدا ناامید نباش انشالله سال دیگه این موقع نی نی کوچولوت بغلته

خوشبحالشون چقدر خوب شده
منم امیدوارم
تو دلم همش میگم خدا خیلی مهربونه ، منم حتما مامان میشم
برام دعا کن عزیزم

فایزه سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 11:24

عزیزم خدا کنارت نشسته سرتو بزار رو شونه اشمطمئنم در بهترین موقع برات بهترین ها رقم میخوره

ممنونم فائزه جون
انشالله
تنها امیدم خداست

فرنوش دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 14:59

سمیه جان من فدای اون اشکهات بشم
کی گفته مادر شدن لیاقت میخواد، اینهمه خانوم معتاد یا مشکل اخلاقی دار و بی عاطفه با بی درایتی بچه‌دار میشن و دریغ از ذره‌ای مادری کردن. دلت رو به خدای مهربون بسپار. هممون از ته دل دعا میکنیم‌زودِ زود یکی از فرشته‌های سالم و‌قشنگش رو توی دامنت بذاره. تو یه مامان عالی و نمونه هستی چون قدر همه لحظات بارداری و بچه داری رو میدونی. دلت غرق در آرامش الهی

سلام عزیزدلم
ممنونم از اینهمه مهر و محبتی که نسبت بهم دارین
من فدای دل مهربون‌و پاک شما بشم که اینقد بهم انرژی مثبت میدین
لحظاتتون پر از خنده ، عشق و شادی
امیدم به خداست
شما هم بیزحمت تو دعاهاتون منو فراموش نکنین

مینا دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 14:59

سلام عزیزم
من تابحال برای هیچ وبلاگی وهیچ پستی پاسخی نداده بودم ولی احساس میکنم اینو حتما باید بگم چون من هم شرایط شما رو شاید بدتر داشتم
عزیزم اینکه لیاقت مادر شدن نداشتی یا شرمنده زحمت های اطرافیان هستی فقط و فقط غمت رو افزایش میده و افسرده ات میکنه و تو رو از مقصدت که داشتن یک نی نی سالم و خوشگل هست دور میکنه.
من 3 بار جنین 2 ماهمو رو از دست دادم و خیلی خیلی سختی کشیدم و خودم رو هر بار باختم و دوباره سرپا شدم
الان به لطف خدا 6 ماهه باردارم
اصلا اصلا اصلا از لطف خدا نا امید نشو و گریه و غصه رو بزار کنار
اگر امکانش رو داری بهت توصیه میکنم به مرکز ناباروری ابن سینا در تهران مراجعه کنی.
به امید روزهای خوش برای شما

سلام عزیزدلم
خداروهزارمرتبه شکر که الان یه تو دلی پاک و معصوم داری
انشالله که بارداری و زایمان خیلی راحتی داشته باشی
ممنونم که به خاطر دل من خواننده روشن شدی و با انرژی مثبتی که بهم دادی خوشحالم کردی
امیدم‌به خداست
شما هم بیزحمت تو دعاهاتون و موقع زایمان قشنگتون منو فراموش نکنین

مینا یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 23:45

اونجاش ک گفتی شرمنده همه هستی و با تمام وجودم درک کردم ..حق داری ک خسته شده باشی
ولی تو تاوان هیچی و پس نمیدی.اینو هیچ وقت ب ذهنتم‌ نیار

سلام عزیزم
قربونت بشم که درکم میکنی
خداروشکر الان بهترم
خدا خیلی مهربونه حتما به صلاحم نبوده که به این زودیا مادر بشم
تو دعاهاتون منو فراموش نکنین

زهره یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 23:33

قطعا شما هیچ تقصیری نداری و ان شالله به زودی دامنت سبز میشه

سلام عزیزم
ممنونم که اینقد خوبین

تو دعاهاتون منو فراموش نکنین

فرناز یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 22:56

عزیزم این که اصلا بخاطر کوتاهی تو نبوده که انقدر ناراحتی. برای هرکسی ممکن بود پیش بیاد در واقع برای خیلیا پیش میاد. خودت رو با افکارت زجر نده

سلام عزیزم
درست میفرمایید
الان بهترم خداروشکر
بیزحمت تو دعاهاتون فراموشم نکنید

nazi salehi یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 22:19

سمیه جانم عزیزم اینجوری خودت رو اذیت نکن قربونت برم توکل کن دردت به سرم هنوز دیر نیست براتون .جوانید حالا اینبار نشد دفعه بعد.صبور باش الان تو جسمی و روحی نیاز به آرامش داری .کاش قابل بدونی چند روز بیای تهران با هم باشیم.

سلام نازی خانم جونم
فدای شما بشم اینجوری نفرمایید شما خیلی برام عزیزین
دعا کنین برام انشالله با دعای شما عزیزان خدای مهربون حتما بهم لطف میکنه
قربون شما بشم ، خدا خونه تون آباد کنه
ممنونم از دعوتتون ، خونه تون خونه امیده
براتون لحظات لبریز از عشق ، خنده و شادی آرزو میکنم

رویای ۵۸ یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 20:22

ایشالله به زودی زود مامان میشی...غصنه نخور

فدات بشم عزیزم
انشالله
برام دعا کنین

فرشته یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 19:57

عزیزززم ، میدونم روزهای سختی رو میگذرونی ولی خیلی مواظب باش که تو گرداب سرزنش خودت نیافتی، دقت کن میگم "گرداب". این مساله هیییچ ربطی به لیاقت تو نداره. علم" آی وی اف "راه خیلی دور و درازی در پیش رو داره تا درصد شکستش خیلی پایینتر بیاد. خیییلی از مسائل هییبچ ربطی به بدن مادر نداره. اگر عزیزانت برات زحمت کشیدن تو این دوران؛ مطمئن باش که به عشق تو اینکارا رو انجام دادن و اونها هم میدونن که اینجور درمانها هم امکان موفقیتش هست هم شکست. داشتن بچه یه مساله ای هست بین تو و شوهرت و اصصصلا قرار نیست به خاطر بود و نبودش شرمندگی داشته باشی.

سلام عزیزم
ممنونم از راهنماییت
درست میفرمایید
ممنونم از انرژی مثبتی که بهم میدین
تو دعاتون بیزحمت منو فراموش نکنید

مونا یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 19:06 http://www.khepel-2008.blogfa.com

سلام عزیزم
ناراحت شدم ... خیلی
اینقدر که چیزی نداشتم برات بنویسم
اما حالا اومدم برات بنویسم که قوی باش و صبور
یه صلاح و حکمتی توی هر کاری هست
اوضاع اینجوری که نمی مونه... درست میشه انشالله

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ..
ای بس غم وشادی که پس پرده نهان است ..
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری ..
دانی که رسیدن هنر گام زمان است ..

سلام مونای عزیزو مهربونم
شرمنده ام که ناراحتتون کردم
درسته میفرمایید حتما حکمتی در کار بوده
چون میدونم خدا خیلی مهربونه و همیشه بهترینها رو برام میخواد
انشالله
تو دعاهاتون منو فراموش نکنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد