من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

روزه مره

سلام

بس که به خاطر بچه ناراحتم اصلا دستم به نوشتن روزه مره نمیره.

۴ تیر با مامان و بابا رفتیم برای آوردن دانیال از تبر.یز 

آبجی دومی به مامان زنگ زده بود گفته بود دانیال نمی ره مهد 

بیایین ببرینش

چهارشنبه ۵ تیر با خودمون آوردیمش

تو راه اصلا نخوابید ، چندبار دعوامون شد ، همش موهومو میکشید یا گازم میگرفت، خیلی بچه ی شلوغیه

شب من خونه بابا ایناخوابیدم به خاطر دانیال

آبجی کوچیکه و دخترشم بودن 

پتجشنبه ۶ تیر من زود بیدار شدم رفتم خونه خودمون 

یکم مرتب کردم خونه رو صبحونه خوردیم 

همسر رفت آزمایش اسپر.موگرام بده بعد بره مغازه 

منم برگشتم خونه بابا

آبجی بزرگه هم اومده بود

یه مغازه حراجی کفش بود که همکارم نشونم داده بود

آبجی ماشین آورده بود همه باهم رفتیم اونجا

مامان برای نوه ها و من کفش خرید اما آبجی پول کفش خودشو داد

برای دانیال کتانی گرفت برای آوینا صندل مجلسی ،برای مهسا کفش اسپورت صورتی البته مهساجون خودش نبود ،به خاطر کنکور فعلا جایی نمیره ، منم کفش دو رنگ پلنگی_سفید گرفتم

سر راه برگشتن مون رفتم جواب آزمایش همسرو گرفتم 

خیلی ناراحت شدم اما به مامان و ابجیا چیزی نگفتم الکی گفتم میخواستم برای همسر وقت دکتر بگیرم

دیر رسیدیم خونه ناهارم نذاشته بودم خودم سیب زمینی نداشتم صبح  وسایل استامبولی رو با خودم برده بودم خونه مامان ، به محض برگشت اول مواد استامبولی رو آماده کردم اما متاسفانه  چون جای ادویه های مامان رو بلد نبودم به جای دارچین کلی فلفل ریختم تو موادش که البته موقع خوردن وقتی سوختیم فهمیدم اشتباه کردم تا رسیدن همسر غذا آماده شد همونجا خوردیم البته چون فلفلی بود دانیال نخورد اما بابا و مامان خوردن ، مامان خودش ماکارونی پخت که هیچکس نخورد.

بعد ازظهر دانیال خونه بابا نموند من میخواستم برم آتلیه با من و همسر اومد که من ترسیدم اونجا به چیزی دست بزنه نبردمش و با همسر رفت مغازه از اونجا بابا رفته بود گرفته بود رفته بودن روستا

ساعت ۷و نیم با همکارم برای اولین بار رفتم تصویربرداری کرین تالار سا.حل

به نظر کار راحتی میاد انشاله که بتونم خوب یاد بگیرم.





اینا رو چند روز پیش نوشتم بقیه روزا یادم رفتن یه پست جدید در مورد چند روز اخیر میذارم...

نظرات 2 + ارسال نظر
nasim یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 01:28

عزیزم نگران نباش ،میدونم سخته انشالا درست میشه

سلام عزیزم
فدات گلم
انشالله:

مهر شنبه 29 تیر 1398 ساعت 20:20

سلام سمیه جون،
خیلی خیلی زوده واسه نا امید شدن
تو خدا رو داری ،توکلت به اون باشه ،درمانتونم ادامه بده مطمین باش دامنت سبز میشه

سلام عزیزم
خیلی ممنونم گلم
انشالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد