من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

من به دنبال آرامشم

روزانه نویسی

روز خوب

خدایاشکرت....

واقعا این بیت شعر تو امورات زندگی همه مون صدق میکنه:

خداوند گر زحکمت ببندد دری

زرحمت گشاید در دیگری

درسته این روزا حالم خیلی بد بود و ناراحت بودم

اما یه اتفاق خوب حالمو عالی کرد.

خداروشکر....

گفته بودم که کلاسای عکاسی،  تصویربرداری ، فتوشاپ و تدوین رفتم

به صورت مجازی و برای آشناها کار میکردم حتی پنجشنبه هم برای فیلمبرداری یه مراسم رفتم

برام خیلی شیرین و دلچسب بود چون ۲۰۰ هزار تومن حق الزحمه گرفتم برای سه ساعت 

بلاخره...

ما چند سال پیش برای کارای عکاسی و تصویربرداری  عروسی مون با یه آتلیه هماهنگ کردیم که آقا و خانم  ، زن و شوهر بودن 

آدمای فوق العاده خوبی بودن

بعد عروسی مونم کارای عکاسی مونو پیش اونا میرفتیم.

همسر می دید من با علاقه دارم کار میکنم و به گفته همسر کارمم خوب بود.

یه بار که آذرماه اینارو تو عروسی دیدیم همسر درمورد من با اون آقا حرف زده بود ایشونم گفته بودن عکس چندتا از کاراشونو بفرستین ببینیم کارش در چه حده

که منم چون اعتماد به نفسم ضعیفه و هیچوقت از خودم و کارام راضی نیستم تا پنجشنبه یعنی ۵ ماه بعد  براشون هیچ کاری نفرستادم

که بلاخره با اصرار همسر ۵ تا عکس انتخاب کردم زدم تو گوشی همسر تا برای اون آقا بفرسته

تو دلم میگفتم بذار آقا شهز.اد کارا ببینه بگه که خیلی ضعیفه باید بیشتر تلاش کنه اینم خیالش راحت بشه دست از سرم برداره.

که خوشبختانه برخلاف تصور من ایشون کارارو خیلی تائید کرده بودن

و گفته بودن کاراش بیسته ، عالیه

من دنبال یه آدم مطمئن هستم که تو آتلیه باهم کار کنیم

شنبه بیایین حرف بزنیم.

حالا تو این دو روز بازم همش به خودم میگفتم که خوش بین نباش چقدر تو این حدود ۱۰ سال دنبال کار رفتی و نشده.

امروز ساعت ۳و نیم رفتیم دفتر کارش

بارون شدیدی می اومد ، خیابونا پرآب شده بودن

سردم بود

استرس داشتم

بلاخره رسیدیم خیلی تحویلمون گرفت و گفت که من دنبال آدم مطمئنی هستم که آتلیه رو بهش بسپرم چون خودم کار دارم نمیرسونم 

همسرمم با کارای خونه و بچه ها نمیرسه به کارای آتلیه

دفتر کارش با آتلیه چند متر فاصله داره ، برد آتلیه رو نشونمون داد

قرار شد من از فردا ساعت ۴ برم آتلیه و اونجا کارای طراحی و روتوش رو شروع کنم.

گفت انشاله برای عکاسی تالارهم  دیگه به کس دیگه ای نمیگم و شما برین یعنی من شدم عکاس تالارشون

برای تصویربرداری هم گفت بعضا با خانمشون برم.

و در پایان گفت اینجا هرچی دلت میخواد یاد بگیر خوب که جا افتادی برو برای خودت آتلیه بزن

منو اینهمه خوشبختی محاله محاله محاله

خدایا شکرت...

ممنونم که همیشه حواست بهم هست.

خیلی دوستت دارم.

از همسر هم خیلی ممنونم که پشتم ایستاد و گذاشت برم دنبال کاری که بهش علاقه دارم

و از لحاظ کاری هم بهم اطمینان داد که هر کاری دلم خواست بکنم

و با ساعات کاریم هم مشکل نداره

چون کارای عروسی معمولا تا نصف شب طول میکشه همسر گفت مشکلی نیست تا هر وقت دلت خواست میتونی سر کار بمونی

همسرجان عاشقتم ، خیلی دوستت دارم

نظرات 1 + ارسال نظر
شمیم پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1398 ساعت 17:06 http://mamanyekta

سلام سمیه جون
بالاخره انقدر گشتم تا ادرس وبلاگت رو پیدا کردم...روم نمیشد اینستا ازت بپرسم...پستات رو خوندم،در مورد نی نی دارشدنتون خیلی ناراحت شدم هرچند من تو اینهمه سالی که با این مشکل دست و پنجه نرم کردم ندیدم زن و شوهری مشکلشون رو پیدا کنند و بچه دار نشن!یعنی امکان نداره!
تو به من نگاه نکن که نشد،من و همسرم هردو ظاهرا مشکلی نداریم و بهمون میگن نازایی بی دلیل دارین!
پس خیلی امیدوار باش و منم مطمینم به همین زودی میای خبر بارداریت رو مینویسی...راستی بهترین کار رو کردی رفتی دنبال علایقت و حالا که سرگرمی و استرست هم کمتره قطعا نتایج خوبش رو میبینی....برات بهترین ارزوها رو دارم عزیزدلم:***

سلام شمیم عزیزم
قربونت بشم که همیشه بمب انرژی مثبتی
خدا از دهنت بشنوه انشالله که مشکلمون حل بشه
باور کن اوایل افسرده شده بودم اما الان تا حدودی بهترم با حرفای شما عشقا امیدوار میشم
بعد ۹ سال کار کردن الان فکر میکنم کار مورد علاقه ام رو پیدا میکنم وازش انرژی میگیرم
کاش درآمدشم خوب باشه تا دنبال کار دیگه نباشم
میبوسمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد