-
واکسن ۲ ماهگی بوسه خانم
شنبه 20 دی 1399 01:18
سلام دوستان خوبین؟ فردا وقته واکسن دو ماهگی بوسه ست خیلی استرس دارم ، خدا خودش به خیر بگذرونه ، دعا کنین انشالله بچه ام خیلی اذیت نشه احتمالا بعد زدن واکسن برم خونه مامانم اینا ، واقعیتش مامان و بابام زیاد اهل کمک کردن نیستن اما بوسه اونا رو دوست داره و تو خونه شون و بغل مامان وبابا خیلی آرومه به خاطر همین میخوام برم...
-
خواب عمیق بوسه کوچولو
سهشنبه 16 دی 1399 23:47
سلام دوستان خوبین؟ امروز روز خوبی نداشتم خیلی گریه کردم شاید به نظر خیلی مسخره بیاد اما من خیلی نگران بودم دیشب بوسه حدود ۲ ونیم به زور خوابید از ساعت ۹ شب اصلا نخوابیده بود تا اینکه ساعت ۱۲ خوابش می اومد بردم بخوابونمش ۱۰ -۱۵ دقیقه میخوابید بیدار میشد گریه میکرد اونم گریه ی سوزدار ، پوشکشو عوض میکردم ، بهش شیر میدادم...
-
بوسه کوچولوی مامان
شنبه 13 دی 1399 20:58
سلام دوستان خوبین؟ کامنتای پستای قبلی رو تائید کردم ، ببخشید دیر شد امروز بوسه کوچولو برای اولین بار تو این ۵۴ روز خیلی اذیت شد ، همش گریه میکرد و بی قرار بود . دیشب رفتیم خونه دوست همسر که یک ماه بعد من قرار بود پسرش به دنیا بیاد ۲۰ آذر گل پسرشون به دنیا اومده بود ، حدود ساعت ۱۰ ونیم رسیدیم خونه شون واقعیتش زودتر...
-
روزها با پرنسس خانم
دوشنبه 8 دی 1399 19:41
سلام دوستای گلم خوبین؟ خیلی ممنونم که برام کامنت میذارین و ابراز لطف و محبت میکنین ، خیلی دوستتون دارم و منت دارتون هستم ، شرمنده که کامنتای پستای قبلی رو جواب ندادم ، سعی میکنم به زودی جواب بدم ، خداروشکر منو تا.نسوجون خوبیم ، روزا با پرنسسم به سرعت و شیرین میگذره ، روزای اول خیلی بهم سخت میگذشت ، بی تجربه بودم ، کمک...
-
فرشته ی مهربونم زمینی شد
پنجشنبه 29 آبان 1399 12:33
سلام دوستان خوبین؟ پرنسسم هفته ی پیش ۲۰ آبان زمینی شد خیلی خوشحالم و خداروشاکرم که که این معجزه ی خلقت رو بهم هدیه داد از نگاه کردن بهش سیر نمیشم ، خیلی نازه دیگه گوشی بازی نمیکنم همش با خودم میگم این لحظات و ثانیه ها دیگه تکرار نمیشن حیفه وقتمو با چیزی به غیر از دخترم تلف کنم ، وقتی خوابه میشینم فقط نگاش میکنم ، از...
-
روزمره آخرین روز اومدن دخترم
سهشنبه 20 آبان 1399 02:11
سلام دوستان خوبین؟ پست قبل رو به خاطر دخترم گذاشتم یه پست هم میخوام در مورد حال و احوال چند روز اخیرم بذارم برای ثبت خاطره واقعیتش بیشتر این هفته ی اخیر به تمیزکاری خونه گذشت با اینکه خیلی سنگین بودم و خیلی اذیت شدم اما چاره ای جز تمیزکردنش نداشتم چون در جریانین که به خاطر بارداری سختم از اسفند ماه نتونستم به خونه...
-
شمارش ساعتهای آخر
دوشنبه 19 آبان 1399 23:53
سلام کمتر از ۱۰ ساعت تا دیدار عشقم مونده ، بس که ذوق دارم ببینمش خوابم نمیاد، دختر نازنینم آخرین شبیه که توی دل مامان هستی آخرین تکون خوردنات روی توی دلم حس میکنم میدونم دلم برای این روزا تنگ میشه ، اما خیلی دلم میخواداین چند ساعتم بگذره زود ببینمت و بغلت کنم ، امیدوارم از اینکه تو رو به دنیا میارم ازم راضی باشی و...
-
شمارش معکوس برای دیدن عشق جانم
پنجشنبه 1 آبان 1399 20:09
سلام دوستان خوبین؟ شمارش معکوس برای دیدن عشق جانم شروع شده ، دیروز رفتم دکتر برای ۲۰ آبان وقت عمل داد ، خداروشکر خیالم راحت شد خدا خودش کمک کنه این چند روزم به خوبی و خوشی بگذره وارد ماه پرنسسم شدیم ، آبان ماه دیگه از این به بعد ماه دخترگل منم هست ماه تولد آبان ماهی ها خیلی مبارکه ، دو تا دوست آبانی ماه دارم که واقعا...
-
به امید روزای خوب
یکشنبه 27 مهر 1399 20:10
سلام دوستان خیلی ممنونم که پیگیر احوال شوهرخواهر عزیزم هستید ایشون نسبتا حالشون بهتره ، ۸ روز آی سیو بودن ، یک روز هم بخش بستری شدن ، خداروشکر مرخص شدن اومدن خونه دکتر گفتن باید برای پیوند کبد برن شیراز اقدام کنن برای دو هفته بهشون دارو دادن ، بعد ش قراره دوباره آندوسکوپی بشن ، میخوان بعد طی این مدت انشالله برن شیراز...
-
خواهش میکنم برای شوهر خواهرعزیزم دعا کنید
پنجشنبه 10 مهر 1399 10:42
سلام دوستان ببخشید دیر اومدم الانم خیلی ناراحت و نگرانم خیلی سعی میکنم گریه نکنم اما دست خودم نیست لحظه ای از ذهنم خارج نمیشه از ترس اینکه به خاطر گریه کردن سردرد بگیرم خودمو به زور نگه میدارم چون نمیتونم مسکن بخورم اما نمیشه بازم گریه میکنم خواهش میکنم هرکی این پستو میخونه برای سلامتی شوهر خواهرم که الان تو بیمارستان...
-
حرفایی که دلم میخواد در موردشون بنویسم
پنجشنبه 16 مرداد 1399 20:54
سلام دوستان خوبین؟ من و نی نی جونم خوبیم ، تازگیا خیلی شیطون شده لگداش و تکون خوردناش کل بدنمو میلرزونه ، چند بار خواستم از تکون خوردنش فیلم بگیرم نشده یا لباس تنم نبوده چون به خاطر گرمای بیش از حد بلوز نمیپوشم خیلی گرمم میشه یا تا خواستم فیلم بگیرم دیگه تکون نخورده ، قربونش بشم هر دفعه باید اینو بگم که بد غذایی و...
-
چند تا عکس در مورد پرنسس جان
پنجشنبه 26 تیر 1399 12:24
سلام دوستان خوبین؟ بلاخره بعد 5ماه تونستیم برای خونه وای فای نصب کنیم چون خط تلفنمون قدیمی بود باید ازPCM در می اومد که چند ماه بود تو نوبت بودیم چهارشنبه زنگ زدن گفتن از پی سی ام در اومده ماهم زود درخواست اینترنت دادیم تا ظهر وصل کردن برامون ماهانه 100گیگ با سرعت 16 مگ 50هزار تومن قرار داد یکساله بستیم. اولین کاری که...
-
رسیدیم به نیمه ی راه
سهشنبه 10 تیر 1399 19:37
سلام دوستای خوبم امروز رسیدیم به نیمه ی راه امروز ۲۰ هفته تمام شدیم از ۴۰ هفته ی بارداری ۲۰ هفته دیگه مونده تا زایمان البته من که روش انتخاب زایمانم سزارینه انشالله چند روز زودتر نی نی جون میاد بغلم. از پنجشنبه دیگه میرم سرکار البته این مدت چندبار هم رفته بودم اما الان دیگه کاری رو رد نمیکنم و اگه از آتلیه ها زنگ بزنن...
-
دخترگلم روزت مبارکه جانم
سهشنبه 3 تیر 1399 19:02
دخترم ، عزیزدلم هنوز زمینی نشدی اما تو این دنیا هستی و این اولین روز دخترته نازنینم روزت مبارکه عشقم مرسی که اومدی و منو بابا رو خوشحال کردی دیروز رفته بودم عکاسی که اونجا اولین کادوی روز دختر رو دختر گلم گرفت ، یه عروسک خوشگل کوچولو امروزم باباجونش ظهر با یه دسته گل و دو تا کیسه تو دستش اومد که گل و یک دست لباس صورتی...
-
اولین تکونای عشقم
چهارشنبه 28 خرداد 1399 20:30
سلام دوستان خوبین؟ من که خیلی خوشحالم امروز یعنی همین چند دقیقه پیش تکونای عشق جانم رو حس کردم ، واقعا برام عجیب و زیبا بود خدایا شکرت..... خیلی ممنونم ازت این لحظه رو برای تمام منتظرا آرزو میکنم. الان ۱۸ هفته تمام هستم و وارد هفته ی ۱۹ ام شدم خیلی خوشحالم که هفته ها زود زود دارن پر میشن بازم خداروشکر حالمم بهتره ،...
-
روزهای بارداری
شنبه 10 خرداد 1399 21:35
سلام دوستای گلم خوبین؟ شرمنده این چندوقت حالم خیلی بد بود با اینکه همیشه با خودم فکر میکردم هرموقع باردارشدم روزانه نویسی میکنم تا لحظات شیرین بارداریم ثبت بشه اما متاسفانه حالم به حدی بد بود که اصلا نتونستم حتی چند سطر بنویسم. روزای خوبی نداشتم ، بدویار بودن خیلی خیلی سخته بوها خیلی اذیتم میکردن ، حالت تهوع و استفراغ...
-
یه خبر خوش
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 00:31
سلام دوستان عزیزم قربونتون بشم که اینقدر ماهین عاشق همه تونم روی همه تونو میبوسم که برام کامنت گذاشتین بله عزیزای دلم همه تون درست حدس زدین باردارم ، خداروهزاران مرتبه شکر اصلا فکرشم نمیکردیم ، من داشتم خودمو برای انتقال جنین آماده میکردم که بعد عید همسرو راضی کنم دوباره بریم اما خدا خیلی دوستمون داشت و خواست که طبیعی...
-
خبر خوش خبر خوش خبر خوش
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 00:59
سلام دوستای گلم خوبین؟ خوشین؟ میدونم این روزا برای همه چندان خوب نمیگذره اما انشالله به امید روزای بهتر سعی میکنیم روزا رو بگذرونیم واقعا سخته اما بازم باید تحمل کنیم اونجوری که دارن آمار میدن میگن مرگ بر اثر کرونا خیلی خیلی کم شده حتی میگن تو اردبیل چند روزه هیچ مرگی بر اثر این ویروس ثبت نشده انشالله اخبار درست باشن...
-
روزهای عید در قرنطینه
پنجشنبه 7 فروردین 1399 15:38
سلام دوستان خوبین؟ با روزهای قرنطینه چیکار میکنین؟ من که اینقد حوصله ام سرمیره سر درد میگیرم ، استامینوفنم تموم شده بود به همسر گفتم امروز بخره ، اینقد که این روزا سردرد میگیرم صبح ها حدود ۱۰ بیدار میشیم ، همسر صبحونه میخوره میره مغازه ، معمولا بعدش دوباره میخوابم ، حدود ۱ بیدار میشم ناهار میذارم، ناهار میخوریم مسابقه...
-
روزهای پایانی اسفند۹۸
یکشنبه 25 اسفند 1398 22:55
سلام دوستان میخواستم توی این پست در مورد آرزوها و برنامه های سال ۹۹ ام بنویسم اما یه مسئله ای پیش اومد که برنامه هام یکم تغییر کردن اونایی که تغییر نکردن رو مینویسم بقیه بمونه برای بعد. ۱. اولین چیزی که میخوام طلب سلامتی ، شادی ، جیب پر از پول ، صبر و آرامش برای خانواده و دوستان عزیزم چه مجازی چه وا قعی هست ۲. ورزش...
-
دوستان لطفا رمز این پست رو فعلا نخواهید بعدا عمومیش میکنم
شنبه 24 اسفند 1398 08:25
سلام سلام نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم که بینهایت خوشحالم خدایا شکرت ، مرسی که هوامو داری و هرچی میخوام بهم میدی دو روز بود پریودم عقب انداخته بود ، کمر درد شدیدی داشتم طوری که از شدت کمر درد صبح زود بیدار میشدم و نمیتونستم بخوابم، دیروز رفتم داروخونه خیلی شلوغ بود همه اومده بودن برای گرفتن ویتامین سی ، د۳ ، ماسک ،...
-
روزهای کرو.نایی
شنبه 24 اسفند 1398 00:58
سلام دوستان شرمنده بازم دیر اومدم همچنان به خاطر نازی خانم عزیزم ناراحتم، تو اینستا که پست میذارن دلم آشوب میشه ، بعضا گریه میکنم بعضا بغض میکنم ، متاسفانه هیچ کاری از دستم برنمیاد، خدا خودش به دل پاک و مهربون نازی خانم صبر بده ، داغ فرزند دیدن خیلی سخته اصلا قابل تصور نیست برای آرامش دل این مادر مهربون همیشه دعا...
-
خدارحمتشون کنه
چهارشنبه 23 بهمن 1398 19:03
متاسفانه خبر خوبی ندارم پسر نازی خانوم فوت شدن نتونستم با خودشون صحبت کنم ، از پیج دخترشون فهمیدم چه اتفاقی افتاده گریه ام بند نمیاد خیلی خیلی ناراحتم الان اون حسی رو دارم که تو بیمارستان بهم گفتن دیگه جنین رشد نمیکنه باید کورتاژ بشه ، خدایا کاش میمردم این خبرو نمیشنیدم نازی خانوم عزیزم ، مهربونم نمیدونم چطوری بهتون...
-
خبر بد
چهارشنبه 23 بهمن 1398 15:46
سلام دوستان یه خبر بد از صبح داغونم کرده نمیدونم چیکار کنم دستم به هیچ جا بند نیست یکی از دوستان به اسم خانم نازی صالحی برام دایرکت دادن که پسرشون متاسفانه رفته متاسفانه هیچ آدرس یا شماره ای ازشون ندارم خیلی حالم بده دلم آشوبه ، بغض گلومو گرفته ، دستم به هیچ کاری نمیره کاش یه خبر خوش ازشون بهم برسه خواهش میکنم دعا...
-
روزهای پر از استرس
دوشنبه 16 دی 1398 18:33
سلام دوستانببخشید نتونستم به قولم عمل کنم خواهرم و خواهرزاده ام پنجشنبه یهویی اومدن ار.دبیلتا شب خونه بابا بودیم دو تا آبجی اولی رفتن میکرونیدیلینگ ، اگه از نتیجه راضی باشن منم میرم انجامش میدمتا اومدن ابجیا از کلینیک منو مامان برای شام کتلت و پلو پختیمجمعه قبل از ظهر منو مامان و بابا، همسر و دانیال رفتیم سر.عین آبجیا...
-
روزانه نویسی
پنجشنبه 12 دی 1398 17:34
سلام دوستای گلمحالم خوبه فقط کمرم درد میکنه و ضعف جسمی دارم میگن از عوارض سقطه ، نمیدونم ! امیدوارم زودتر خوب بشمحال روحیم بد نیست ، دارم قرص فارماتون مصرف میکنم شاید این همه بیخیالی به خاطر اون باشهاز امروز یه تصمیمی گرفتم میخوام تا جایی که میتونم روزانه نویسی کنم به اضافه غذایی که اون روز میپزم رو عکس مراحل پختش رو...
-
روزمره
دوشنبه 25 آذر 1398 22:32
سلامبعضی وقتا فکر میکنم یعنی بمیرم از دست خودم راحت میشم آیا؟!!!چند وقت پیش که جریان کور.تاژ رو داشتمبعدش آلرژی شدید به داروهای اطاق عمل و خوارکیها و .....امروزم که پام پیچ خورد فکر کنم در رفته چون هم متورم شده هم قرمز شدهای خداااااا احساس میکنم یکی باهام لج افتاده
-
روزهای بارانی من
یکشنبه 17 آذر 1398 17:44
سلامکارم شده فقط گریه کردن و غصه خوردنهر ثانیه از خاطرات این دو ماه همش تو ذهنمه ساعت مصرف داروها و آمپولا که میرسه دلم آشوب میشهبعضا فکر میکنم یادم رفته مصرفشون کنم میترسم و استرس میگیرم یهو یادم می افته دیگه مصرفشون نمیکنمیادم می افته که خدا منو لایق مادر شدن ندونست لیاقت نداشتم مادر بشممیخوام فراموش کنم اما نمیشه...
-
قسمت نشد مامان بشم
شنبه 16 آذر 1398 18:14
سلام دوستانشرمنده منتظرو بی خبر گذاشتمتوندلم میخواست خاطرات آی وی اف و بارداری مو اینجا مو به مو با جزئیات بنویسمتا هم اونایی که مثل ما مشکل دارن بخونن و امیدوار بشن که با این روشها هم میشم بارداری موفقی داشت هم برای خودم ثبت خاطره بشهاما متاسفانه اتفاقات اونجوری که ما دلمون میخواد نمی افتههمیشه یه چیزی هست که پیش...
-
قلب.جنین
پنجشنبه 7 آذر 1398 09:44
سلام دوستان شرمنده حالم خوب نیست خیلی ناراحتم دیروز که هفته هشتم میشدم رفتم برای سونوی قلب جنین که گفتن قطب و قلب جنین تشکیل نشده از وقتی اومدم کلی گریه کردم از صبحم که بیدارشدم خیلی ناراحتم و گریه میکنم نمیدونم چرا اینجوری شد خیلی خیلی ناراحتم خواهش میکنم برام دعا کنین ای خدااااااااااا فقط امیدم به خودته ، خواهش...