-
از بلا.گفا
چهارشنبه 2 اسفند 1396 20:11
شوهرخواهرم تاریخ : چهارشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۳ | 10:38 | نویسنده : Somayeh سلام دوستاى گلم ، چارشنبه سوریتون مبارک امیدوارم که شب خوب وخوشی رو سپری کرده باشین این روزا خیلى خسته میشم وصبح تا شبم تو مغازه ام وقتى هم که میرسم خونه تقریباً میشه گفت یه جنازه ام صبح که رفتم مغازه حاج آقا گفت دختره امروز صبح نمیاد ، با...
-
از بلا.گفا
چهارشنبه 2 اسفند 1396 20:10
حقوق اسفند تاریخ : یکشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۳ | 23:48 | نویسنده : Somayeh سلام با اینکه برنامه ى خاصی برای عید ندارم اما خوشحالم که چند روز دیگه سال جدید شروع میشه ، از شنبه دیگه روزای سال ٩٣تکرار نمیشن ، امروز که مثل چند روز پیش همش صبح تا شب مغازه بودیم ، براى ناهار رفتیم خونه حاج خانم دیروز حاج آقا ماهی خریده...
-
از بلا.گفا31
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:48
بازم یه روز برفی تاریخ : پنجشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۳ | 15:19 | نویسنده : Somayeh سلام امروز بازم یه روز برفی بود خداروشکر ، من توآشپزخونه بودم ومیخواستم صبحونه آماده کنم که حاج خانم به گوشی همسری زنگ زد گفت دیروز وسایلایی رو که شسته بودیم همه زیر برف موندن بیا کمک کن بیاریمشون خونه ، همسری رفت پایین وقتی برگشت گفت حاج...
-
از بلا.گفا29
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:46
عیدی گرفتنا شروع شد تاریخ : چهارشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۳ | 21:0 | نویسنده : Somayeh سلام امروزم یه روز خوب خدا بود مثل همه روزای خوب ، چند روزه ناهار نمیذارم بد عادت شدم ، این یعنی چی ؟؟؟ باید خودمو اصلاح کنم ، لطفا یکی به این کم کاریها رسیدگی کنه تو مغازه که بودیم حاج خانم زنگ زد مامانت چکمه ی پلاستیکی برای شستن فرش...
-
از بلا.گفا28
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:45
صدای دزدگیر تاریخ : سه شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۳ | 20:14 | نویسنده : Somayeh سلام امروز تو مغازه خیلی ناراحت شدم ودلم سوخت ، به خاطر وضعیت بدجامعه و رفتار تلخ آدما وسطاى پست مینویسم چی شد امروز صبح که طبق معمول مغازه بودیم ، حاج خانم زنگ زد گفت اضافه ى برنج روز جشن که خونه ما مونده بود رو اگه نمیخوایی برم بردارم براى...
-
از بلا.گفا27
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:43
خستگیه جشن نامزدى تاریخ : دوشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۳ | 20:8 | نویسنده : Somayeh سلام دوستاى گلم چند روزه تو پست گذاشتن کم کار شدم به بزرگوارى خودتون ببخشید ، همه تونو دوست دارم واز آبجى گلم خیلى ممنونم ک برام پیشنهاد وبلاگ نویسى داد تا بتونم دوستاى گلى مثل شماها پیداکنم . امروز صبح به زور از خواب بیدار شدم کل بدنم کوفته...
-
از بلا.گفا26
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:43
جشن نامزدی خواهرشوهر تاریخ : یکشنبه دهم اسفند ۱۳۹۳ | 20:10 | نویسنده : Somayeh سلام دیشب که شام پایین بودیم حاج خانم گفت قراره زندایی همسری از تبریز بیاد به خاطر همین باید برای فردا ناهر بپزم اما چون نمیخوام تو خونه پخت وپز کنم نمیدونم چیکار کنم، منم گفتم من که میخوام برای خودمون ناهار آماده کنم یه کمی بیشتر میپزم همه...
-
از بلا.گفا25
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:41
شنبه تاریخ : شنبه نهم اسفند ۱۳۹۳ | 20:3 | نویسنده : Somayeh سلام عاشق روزاى دم عیدم ، همه در حال خرید ، خونه تکونى وتمیزکارى ان ، وقتى میبینم همه شاد وخندون منتظر عیدن منم از خوشحالى همه خوشحال میشم ان شااله که همه بتونن هر چی که دلشون میخواد روبخرن و کیفشون کوک باشه امروز صبح که بعد خوردن صبحانه رفتیم مغازه ، آبجیم...
-
از بلا.گفا24
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:40
جمعه تاریخ : جمعه هشتم اسفند ۱۳۹۳ | 20:15 | نویسنده : Somayeh سلام صبح ک از خواب بیدار شدم وسایل یخچالو چیدم بیرون ، قفسه هارو شستم بعد وسایلا رو برگردوندم سرجاشون یه عالمه وسایلم ریختم تو سطل آشغال ، پنیر موتال نمیدونم تو فارسى چى بهش میگن ، نقل ، سرکه ی لبو و خمیر آش اُوماج رو بردم دادم به حاج خانم البته روسرى سرم...
-
از بلا.گفا23
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:39
آبگوشت کرکدن تاریخ : پنجشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۳ | 22:38 | نویسنده : Somayeh سلام امروز مغازه از صبح خیلی شلوغ بود خیلی خسته شدیم ، ظهر وقتی داشتیم برای ناهار می اومدیم خونه وقتی از جلوی در حاج خانم اینا رد میشدیم در باز شد حاج خانم بود گفت : شمایین فک کردم حاجیه با کسی داره حرف میزنه بعد گفت ناهار دارین منم گفتم نه...
-
از بلا.گفا22
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:38
قهر و آشتی تاریخ : چهارشنبه ششم اسفند ۱۳۹۳ | 16:33 | نویسنده : Somayeh سلام اول از همه دوستانم معذرت میخوام ک نگران و ناراحتشون کردم و از همه عزیزانى ک برام کامنت گذاشتن و جویای احوالم شدن تشکر میکنم از صمیم قلب ازتون سپاسگذارم ادامه مطلب
-
از بلا.گفا21
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:37
عقدکنان خواهرشوهر تاریخ : سه شنبه پنجم اسفند ۱۳۹۳ | 18:11 | نویسنده : Somayeh سلام ، حالم خوب نیست خیلی ناراحتم اگه حالم خوب شد پست میذارم ، شرمنده
-
از بلا.گفا20
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:36
کابینت+عکس تاریخ : دوشنبه چهارم اسفند ۱۳۹۳ | 19:12 | نویسنده : Somayeh سلام ، خدایا مرا آن ده که آن به امروز صبح بازم مغازه رو به خاطر بدیه هوا پیچوندم و کابینتا رو مرتب کردم ، این کابینتا منو از کت وکول انداختن ، عکس مرتب شده شونو امشب گذاشتم ، حدودای ساعت ١١:٣٠ حاج خانم زنگ زد گفت حاج آقا گفته مغازه شلوغه برم پایین...
-
از بلا.گفا19
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:35
برف ادامه دار..... تاریخ : یکشنبه سوم اسفند ۱۳۹۳ | 17:58 | نویسنده : Somayeh سلام ، شکر خدا برف همچنان در حال باریدنه از صبحم اصلا قطع نشده ، من برای باریدن برف خیلی خوشحالم اما وقتى یاد دست فروشها میفتم ک چند روزه به خاطر بارش برف نمیتونن برن کنار خیابون بایستن ناراحت میشم یا وقتى کارگراى زحمت کش شهردارى رو میبنم تو...
-
از بلا.گفا18
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:34
برف تاریخ : شنبه دوم اسفند ۱۳۹۳ | 11:53 | نویسنده : Somayeh سلام از دیشب یه ریز داره برف میاد ، تمام مقاطع تحصیلی تعطیل شدن ، ماهم ک دیشب دیر خوابیده بودیم به زور بیدار شدیم ، همسری زنگ زد به مادرش گفت هوا خیلی بده با این وضع مشتری نمیاد مغازه رو یه کمی دیر باز کنیم که حاج آقا هم گفت من باز میکنم شما ساعت 11 بیایین ،...
-
از بلا.گفا 17
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:33
بله برون سولماز تاریخ : جمعه یکم اسفند ۱۳۹۳ | 18:32 | نویسنده : Somayeh سلام ، حمد وسپاس خدواند عز وجل را امروز صبح ساعت 7:30بیدار شدیم تا بریم نمایشگاهی ک به مناسبت عید تو کارخانه بهروز برگذار شده بود ، که همسری گفت به آبجیت زنگ بزن بریم اونا رم برداریم باهم بریم دیگه اونا ماشین برندارن ، منم تو فلاکس چای برداشتم با...
-
از بلا.گفا16
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:29
خرید ماهانه تاریخ : پنجشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۳ | 17:23 | نویسنده : Somayeh سلام ، سپاس خدواند خوب ومهربان را امروز دیر بیدار شدیم به خاطر همین نتونستیم صبحونه بخوریم چایی رو بردیم مغازه با پیراشکی خوردیم ، امروز همسری جابه جایی جنس از روی دیوار ها روانجام داد خیلی خسته شد ، برای ناهار رفتیم خونه حاج خانم الناز وعسلم بودن...
-
از بلا.گفا15
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:28
متحانGIS تاریخ : چهارشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۳ | 23:36 | نویسنده : Somayeh سلام ، سپاس خدواند مهربان را امروز سولماز اومده بود دنبال مهسا ک به ماهم تو مغازه سر زد ، ظاهرا دیشب سولماز با آبجیم رفته خونه اونا ک ظهرم دنبال مهسا اومده بود تا باهم قدم زنان برگردن خونه وقتی سولماز ومهسا مغازه بودن حاج خانم هم از بیرون اومد...
-
از بلا.گف14
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:26
خواستگار در مغازه تاریخ : سه شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۳ | 23:24 | نویسنده : Somayeh سلام امروز صبح همسری صبحانه آماده کرد خوردیم رفتیم مغازه، ساعت حدود یک بود که جلوی مدرسه یه دختر بچه رو یع ماشین آردی زیر گرفت فرار کرد بلافاصله بعد اون یه پراید اومد از روی دختره رد شد و اونم فرار کرد خیلی ناراحت کننده بود هر دوشون...
-
از بلا.گفا13
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:08
روز مره تاریخ : دوشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۳ | 20:10 | نویسنده : Somayeh سلام، امروز صبح همسرى رفت دوش بگیره منم دنبال کابل موبایلم میگشتم ک پیداش نکردم یه کم وبگردى کردم بهد صبحونه خوردیم رفتیم مغازه ، ساعت ١:٤٠ دقیقه اومدیم خونه مرغ و سیب زمینى رو سرخ کردم ناهار خوردیم ، با آب مرغم برای شام سوپ روى بخارى گذاشتم ، تا...
-
از بلا.گفا12
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:07
خواستگارى سولماز ٢ تاریخ : یکشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۳ | 22:24 | نویسنده : Somayeh سلام دوستان گلم امروز صبح ساعت 9 بیدار شدیم رفتیم بانک به خاطر سر رسید قسط مون من برگشتم خونه وبگردی کردم همسری هم رفت برای ادامه کارای بانکی ، برای صبحونه بیسکویت و چای بردم مغازه خوردیم ، صبح مغازه خلوت بود اما همسری خیلی کار کرد به...
-
از بلا.گفا11
سهشنبه 1 اسفند 1396 20:06
راهنماییم کنین ، فورى تاریخ : یکشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۳ | 12:13 | نویسنده : Somayeh سلام دوستان به نظر تون امروز برم خواستگارى سولماز( خواهرشوهرم) یا نه؟ راهنمایی فورى میخوام ، مرسى
-
از بلا.گفا۱۰
سهشنبه 1 اسفند 1396 12:50
طرز تهیه بیسکویت و والنتاین تاریخ : شنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۳ | 10:49 | نویسنده : Somayeh طرز تهیه بیسکویت: آرد .............................٢٥٠گرم پودر شکر....................٩٠گرم کره.............................١٧٠گرم زرده تخم مرغ................١ عدد وانیل...........................١ قاشق چایخورى بکینگ...
-
از بلا.گفا۸
دوشنبه 30 بهمن 1396 20:56
دور هم تاریخ : پنجشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۳ | 19:9 | نویسنده : Somayeh سلام ، دوست جونیام امیدوارم که اوضاع بر وفق مراد تون باشه به خاطر اومدن فاطى امروز خونه مامانم ناهار دعوت بودیم ، ساعت یک رفتیم خونه خودمون آماده شدیم و خوشبختانه پ. ر. ی. و. د شدم این ماه چند روز تاخیر داشتم به خاطر عقب افتادنش کم مونده بود سکته ى...
-
از بلا.گفا۷
دوشنبه 30 بهمن 1396 20:56
پاگشای سولماز خونه آبجی تاریخ : پنجشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۳ | 12:49 | نویسنده : Somayeh سلام ، دیروز حالم خوب نبود به خاطر همین نتونستم پست بذارم به جاش امروز دوتا پست میذارم هم مال دیروزُ هم مال امروزُ دیروز صبح به محض بیدار شدن شروع کردم به کندن پوست ژله تخم مرغی ها خیلی زمان بر بود ، بعدش دوباره از اون بیسکویت...
-
از بلا.گفا۵
دوشنبه 30 بهمن 1396 20:51
با تاخیر نوشت تاریخ : شنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۳ | 22:27 | نویسنده : Somayeh سلام من اوووومدم ، چند روز بود ترافیک اینترنتم تموم شده بود به خاطر هَمین نتونستم آپ کنم ، به دوستان هم نتونستم سربزنم. اتفاقات چند روز گذشته رو جسته -گریخته خلاصه وار مینویسم ، اول از امروز شروع میکنم که اصلا هیچ خبر خاصی نبود ، صبح که همسری...
-
از بلا.گفا۴
دوشنبه 30 بهمن 1396 20:50
چهارمین سالگرد فوت پدربزرگ همسری تاریخ : دوشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۳ | 15:10 | نویسنده : Somayeh این روزا هرکى هربلایی دلش میخواد سر آدم میاره آخرشم میگه حلالم کن!!!!!! سلام روزاى قبل عید تون به خیر ایشالا که لحظه ها به کامتونه و دماغاتون چاقه صبح که طبق معمول مغازه بودیم ، ظهر رفتیم خونه ناهار خوردیم که از دیشب سیرابى...
-
از بلا.گفا۳
دوشنبه 30 بهمن 1396 20:49
خستگی کار تاریخ : یکشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۳ | 20:45 | نویسنده : Somayeh سلام دوستاى گلم خسته ام ، خیلی خسته بس که از صبح سرپا بودم پاهام داره میترکه فک میکنم کل خون بدنم تو پاهام جمع شده اگه بهش سوزن بزنم خون ازش فواره میزنه بیرون، صبح ساعت ٧:٣٠بیدار شدیم صبحونه خوردیم ، اول رفتیم بانک پول برداشتیم به خاطر سررسید قسط...
-
از بلا.گفا۲
دوشنبه 30 بهمن 1396 20:48
شمارش معکوس تا عید تاریخ : شنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۳ | 23:19 | نویسنده : Somayeh سلام خیلی خوشحالم که لحظه ب لحظه به عید نزدیکتر میشیم ، عاشق عیدم خدایا شکرت به خاطر داده ، نداده ، گرفته ات هر روز صبح که از خواب بیدار میشم باخودم شمارش معکوس روزهای آخر عیدو میکنم ، فقط 13 روز دیگه تا عید مونده امروز یه روز تکراری بود تا...
-
از بلا.گفا ۱
دوشنبه 30 بهمن 1396 20:43
تاریخ ۹۳/۱۲/۱۵ سلام امروز ساعت 11 بیدار شدیم ، چند روز بود استراحت کافی نداشتیم ، ملافه های لحاف ها وبالشها رو در آوردم وچند دور ریختم تو لباسشویی ، برای ناهار کتلت درست کردم ، همسری هم مغازه بود حاج آقا روز جمعه از صبح زود مغازه رو باز کرده بود انتظار داشت منم برم اما نرفتم به همسری هم گفته بود سمیه خونه کاری داره...