-
زلز.له
جمعه 17 آبان 1398 13:41
سلام دیشب تولد بابا بود، بعد شام برگشتیم خونه نشستیم به حرف زدن با همسر ساعت حدود ۲ و ربع بود پاشدم رفتم سرویس که بعدش بخوابم تا در سرویسو خواستم باز کنم بیام بیرون دیدم صدای افتادن ظرف اومد فکر کردم همسر حواسش نبوده تو آشپزخونه ظرفارو انداخته زمین که دیدم نه صدای افتادن ظرفای بوفه ست همسرهم خیلی با اضطراب و ترس بهم...
-
خدایا شکرت....
پنجشنبه 16 آبان 1398 13:48
سلام سلام آدم چقدر میتونه تنبل باشه آخه دیگه از تنبلیم خجالت میکشم دوستای گل و عزیزم ببخشید بی خبر گذاشتمتون اول یه چیزی بگم بعد برم اتفاقات این مدت رو تعریف کنم، میخواستم یه مدت به خاطر اینکه کسی از دوست نزدیک و فامیل اینجا رو نخونه رمزی بنویسم بعد بیخیال شدم با اینکه راضی نیستم و هر کس منو از نزدیک میشناسه و اینجارو...
-
ارسال رمز
شنبه 11 آبان 1398 19:16
سلام دوستان ممنونم که برام وقت میذارین خیلی خوشحال شدم از اینهمه استقبال گرمتون نمیدونستم اینهمه عزیز به صورت خاموش میخوننم رمز رو برای آدرسهایی که فرستاده بودین ارسال کردم هم اینستاگرام هم ایمیل فقط چند نفر هیچ آدرسی نذاشته بودن اما آدرس خواسته بودن شرمنده عزیزان یه آدرسی برام بفرستین تا منم بتونم رمز رو ارسال کنم...
-
پست رمز دار
شنبه 11 آبان 1398 18:43
سلام سلام من اومدم خداروشکر خوش خبرم فعلا جواب تست بارداریم مثبته ، بتام روز ۱۴ انتقال ۲۲۶ شده بود انشالله صدای قلب جنینم بشنوم یکم خیالم راحت میشه اونایی که اینجا رو میخونن برام انرژی مثبت بفرستین و دعام کنین خیلی محتاج دعاهاتون هستم تو پست بعدی اتفاقات روز انتقال تا الان رو مینویسم فعلا اینو ازم قبول کنین دوستون...
-
پست ھای رمزدار
سهشنبه 7 آبان 1398 18:43
سلام دوستان پستای بعدیم رمزدارہ کسایی کہ اینجا رو میخونن زیر این پست کامنت بذارن راھنمایی شون کنم فکر میکنم کسی از فامیلام اینجا رو میخونہ بہ خاطر ھمین یہ مدت رمزدار خواھم نوشت دوستتون دارم ممنونم
-
روز ترنسفر(انتقال)
پنجشنبه 25 مهر 1398 11:55
سلام الان تو سالن انتظار نشستیم قراره دکتر ساعت ۱۲و نیم بیاد گفتن باید مثانه پر باشم ، اما چون داشتم میترکیدم رفتم سرویس ، الان خودمو گرفتم به خوردن آب تا اون موقع مثانه ام پر بشه خدایا خودت کمکمون کن ، تو تنها امیدم هستی میدونم که بهترینها رو برام رقم میزنی خیلی دوستت دارم خدای خوب و مهربونم
-
روز قبل انتقال
چهارشنبه 24 مهر 1398 17:30
سلام دوستای عزیزم تا شنبه نوشتم که داشتم برای پانکچر آماده میشدم ، شب خوابیدیم ، صبح یکشنبه حدود شش ونیم بیدار شدیم همسر رفت دوش گرفت که طبق معمول دیر از حموم در اومد و منم داشتم حرص میخوردم و استرس داشتم ، از کلینیک گفته بودن صبح تا ساعت ۷ صبحونه بخورید بعدش نباید چیزی بخورین ، برای همسر تخم مرغ آب پز کرده بودم برای...
-
پانکچر
یکشنبه 21 مهر 1398 22:02
سلام عزیزای دلم ممنونم که برام وقت میذارین و اینجارو میخونین امروز خداروشکر پانکچر شدم ، اذیت داشتم اما خیلی بد نبود، میام با جزئیات مینویسم قوربونتون بشم دعام کنین
-
جلسه دوم آی وی اف
شنبه 20 مهر 1398 20:14
سلام هفته پیش که میشد ۹ مهرماه رفتم تبریز خواهرم و شوهرش اومدن دنبالم جواب آزمایش همسرو به دکتر نشون دادم گفت خیلی ضعیفه میخواست درمان دارویی رو شروع کنه که گفتم قبلا اینکارو انجام دادیم گفت میخوام برای آی یو آی بنویسم که گفتم خانم دکتر نمیخوام آی یو آی بشم چون میدونم نمیگیره و آخرسر باید بریم دنبال آی وی اف کاملا بی...
-
دنبال درمان
چهارشنبه 10 مهر 1398 17:14
سلام اینقد دیر به دیر مینویسم که همه جی یادم میره اما از روهم نمیرم که بیخیال نوشتن بشم الان تو راه تبریزم با اتوبوس تنها میرم بلاخرو همسرو راضی کردم بریم برای آی .وی. اف هزینه اش برای ما زیاده حدود ۱۵ میلیون البته بدون هزینه های جانبی مثل آزمایشها ، سونوگرافی و... قراره طلا بفروشم ، چون اینهمه پول نقد نداریم اگه...
-
روزه مره
چهارشنبه 12 تیر 1398 12:15
سلام بس که به خاطر بچه ناراحتم اصلا دستم به نوشتن روزه مره نمیره. ۴ تیر با مامان و بابا رفتیم برای آوردن دانیال از تبر.یز آبجی دومی به مامان زنگ زده بود گفته بود دانیال نمی ره مهد بیایین ببرینش چهارشنبه ۵ تیر با خودمون آوردیمش تو راه اصلا نخوابید ، چندبار دعوامون شد ، همش موهومو میکشید یا گازم میگرفت، خیلی بچه ی...
-
درمانده ام
جمعه 7 تیر 1398 10:55
گاهی میخواهی و میشود گاهی نمیخواهی و میشود گاهی میخواهی و نمیشود که نمیشود.... دیروز حواب آزمایش همسرو بعد مصرف دوماه دارو گرفتیم وضعیتش فرقی نکرده هیچ کمی هم پایین اومده خیلی ناراحتم همش میخوام خودمو امیدوار کنم که میشه اما عملا نمیشه که نمیشه
-
آخرین روزهای بهاری
شنبه 25 خرداد 1398 14:48
سلام من اومدم ، خوش اومدم متاسفانه به خاطر تنبلی دیر به دیر مینویسم به خاطر همین باید چکیده اتفاقات رو بنویسم. ماه رمضون از ساعت ۴ تا ۸ونیم میرفتم آتلیه همسر مغازه رو میبست می اومد دنبالم باهم میرفتیم خونه حدود ۹ خونه بودیم امسال هیچ کدوممون روزه نگرفتیم من که واقعا مشکل جسمی دارم به خاطر یبو.ست شدیدو میگر.ن همسر هم...
-
روز خوب
شنبه 14 اردیبهشت 1398 17:23
خدایاشکرت.... واقعا این بیت شعر تو امورات زندگی همه مون صدق میکنه: خداوند گر زحکمت ببندد دری زرحمت گشاید در دیگری درسته این روزا حالم خیلی بد بود و ناراحت بودم اما یه اتفاق خوب حالمو عالی کرد. خداروشکر.... گفته بودم که کلاسای عکاسی، تصویربرداری ، فتوشاپ و تدوین رفتم به صورت مجازی و برای آشناها کار میکردم حتی پنجشنبه...
-
روزهای بهاری
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 18:57
سلام از اول با فصل بهار مشکل دلشتم و دارم ، همش خوابم میاد بعد از ظهرا حدود دو ساعت میخوابم بعد بیدار شدنم خیلی بدحوصله ام. شنبه جواب آزمایشو بردیم به دکتر نشون دادیم سه جور مکمل تقویتی نوشت ، گفت اینارو دو ماه استفاده کن دوباره بیا آزمایش بده. اونجا یه خانمه بود که اونا هم مشکل داشتن خیلی نا امیدم کرد گفت همسرم چهار...
-
خدایا....
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398 13:53
سلام خیلی خیلی ناراحتم و نا امید یکساعت نیست که جواب آزمایش همسر رو گرفتم متاسفانه ناباروره نمیدونم بچه دار میشیم یا نه اما من خیلی دلم میخواد بچه داشته باشم همسر همکاری نمیکنه میگه اگه مشکلم با ویتامین و رژیم حل بشه همکاری میکنم اما اگه نشد قرصها و آمپولای همورمونی مصرف نمیکنم برای آی وی اف هم نمیرم شنبه قراره جواب...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 11 فروردین 1398 23:02
سلام سلام من اومدم با کلی تاخیر اصلا یادم نیست قبلا چی نوشتم چی ننوشتم اما هرچی به ذهنم بیاد رو مینویسم از شهریور ماه به فکر آوردن نی نی افتادیم من رفتم دکتر رژیم و داروی پیش از بارداری گرفتم که با همسر رژیم رو شروع کردیم قرار بود آخر آبان برای نی نی اقدام کنیم که همسر آزمایش اسپرم داد و متاسفانه فهمیدیم همسر واریکوسل...
-
ماه مهمانی خدا
سهشنبه 8 خرداد 1397 20:01
-
روزهای خوب و معمولی
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1397 21:24
-
روز مره ، اردیبهشت زیبا
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1397 17:42
-
تعطیلات عید خود را چگونه گذراندید؟ (نیمه اول عید)
چهارشنبه 22 فروردین 1397 21:05
-
سال نو مبارک
سهشنبه 14 فروردین 1397 19:45
سلام خدمت عزیزای دلم که لطف میکنین وقت میذارین اینجا رو میخونین سال نوتون مبارک در سال جدید براتون بهترینها رو آرزو میکنم هرچی آرزوی خوبه مال شما در حال کامل کردن روزانه نویسی های عیدم به محض کامل شدن آپ میکنم خدایا شکرت....
-
آخرین روز کاری
دوشنبه 28 اسفند 1396 16:57
-
روز خریدبرای عید
یکشنبه 27 اسفند 1396 21:51
-
روزمره معمولی
یکشنبه 27 اسفند 1396 11:59
-
روزای آخر سال
شنبه 26 اسفند 1396 19:11
-
۵ روز تا بهار قشنگ
پنجشنبه 24 اسفند 1396 19:31
-
۶ قدم تا بهار زیبا
چهارشنبه 23 اسفند 1396 21:26
-
رمز پستها
سهشنبه 22 اسفند 1396 16:23
سلام مطالبی که هر روز میذارمو رمز دار میکنم هرکس خواست بگه بهش رمز بدم
-
چارشنبه سوری مون مبارک
سهشنبه 22 اسفند 1396 12:18